تومحل کار بودیم من منتظر آسانسور بودم
بچه ها خیلی عجیبه که همون لحظه که آسانسور داشت میومد یه لحظه اکسم از ذهنم گذشت، انگار به دلم افتاد که قراره ببینمش
همون لحظه در آسانسور باز شد چشم توچشم شدیم
یهو دستپاچه شد سرشو انداخت پایین ( همکارش کنارش بود)
منم پشتمو کردم بهش رو به در ایستادم ولی ضربان قلبم جوری رفته بود بالا که گفتم الان هر لحظه از لرزش دستام متوجه میشه، ولی خداروشکر اصلا بروز ندادم، در که باز شد خیلی عادی دراومدم🥲
کاش میفهمیدم تو دل اون چه خبر بوده اون لحظه🙃🫠🥲