در آخر اینکه من در آستانه تولد سی و پنج سالگی ام اگرچه به ظاهر تمام مراحل زندگی ام را از دید مردم به درستی انجام دادم کنکور دادم دانشگاه رفتم استخدام شدم ازدواج کردم بچه دار شدم خانه و ماشین و مایحتاج زندگی ام را تهیه کردم لکن هنوز همان انسان تنها و سرگشته و به دنبال گمگشته بیست سی سال پیش هستم...
و اکنون به گمانم تازه فهمیده ام که مثل ماری که سالها عاشق شلنگ بوده از ابتدا معشوق یا هدفم را اشتباه متوجه شدم... که باز این هدف غایی را در آخر خدمتتان عرض خواهم کرد.
هر انسانی در طول زندگی تجارب بسیاری کسب می کند اما شاید نتواند آنها را به تحریر در آورد اما من اکنون می خوام آنچه در توان دارم به کار گیرم و همه انچه به قیمت گذران عمرم فهمیده ام اشتباهاتی که داشتم و ... را هرچند خواننده را منزجر کند به حقیقت یاد داشت کنم شاید در طی اینکه این وقایع که مانند خنجری قصد سوراخ کردن سینه ام و فروپاشی را دارند همزمان که مرا از بازگو کردنشان آرامش بخشند کلید راهی برای شخص یا اشخاصی گردند و راهی را روشن کنند .