بنظرحساسآدم باید حساس باشه
ماهم یجا رفتیم برای داداشم خاستگاری طرف همکارش بود داداشم یک دل نه صد دل عاشقش شد البته به مدت کوتاه چون دختره عشوه میومد
روز خاستگاری که ما فقط قصد آشنایی داشتیم مادر دختره یه دستی به من و خواهر و مادرم شیرینی تعارف کرد
از اونور جوراب نپوشید شل با ما دست داد
انگار لباس خونگیش را عوض نکرد با همون حاضر شد
چای هم با اکراه تعارف کرد به ما خانوما
بعد خیلی ریلکس پاشو گذاشت رو اون پاش گفت ما سه طبقه ساختیم که پسرم و دخترم پیش خودم باشن.اونا شهر دیگه بودن. یعنی تعیین تکلیف میکرد که کجا زندگی کنن در صوذتی که داداشم شهر محل کارش خونه مستقل داشت و ما پیشش نیستیم. جلسه اول از طرز تعارفشون مشخص بود خسیسن حتی دختره سی سالش بود شاغل بود اما دندون آسیاب نداشت میخندید مشخص بود دندون نداره. و درست نکرده بود دندوناشو
بعد خاستگاری به داداشم گفتم اولش انکار کرد
بعد یه مدت به حرفامون رسید گفت هم خسیس بود هم از اینا که میگفت باید برم پیش خانوادم زندگی کنم و....میخاستن داماد بره سمتشون
بعد ما فقط رفتیم صحبت کردیم.بعدش رفتیم تحقیق تو تحقیقات گفتن اونکه دادنش همکارش.منظورش داداش ما بود.همه هم گفتن خسیس و از اینا هستن که میگن داماد باید بیاد سمت ما و... حتی برای داداشم تعیین تکلیف کردن که بچتو باید بیاری ما نگهداری کنیم نه مادرت و به همین خاطر باید بیای شهرما زندگی کنی ماهم با داداشم همراهی نکردیم و گفتیم به درد ما نمیخوره
الان به حرف ما رسیده که مناسبش نبود
حتی چند بار که مادرم رفت پیش داداشم دختره زنگ میزد داداشم . میگفت مادرم خونه است میگفت تو که همش خانوادت پیش توهستند از اول خط و نشوناش شروع شد ما فقط یه جلسه آشنایی رفتیم این همه خط و نشون کشید