😭😞
چرا باید زندگی من اینطوری بشه آخه
ورود همسرم به زندگیم باعث شد پدر مادرم خیلی عوض بشن کلی از محدودیت ها از روم برداشته بشه و واقعا بهم اعتماد کنن وب اونم باهاشون حرف بزنم
ولی بازم میگم چرا باید اینطوری بشع؟
اگر طلاق بگیرم دیگه نمیتونم به مردی اعتماد کنم
نکنه سرکوفت بزنه بهم بگه قبلا کسی بدنتو دیده
یا تیکه بندازه بهم
یا خانوادش تحقیر کنن بگن طلاق گرفتی 😞
همسر فعلیم اخلاق خوب های زیادی داره که خیلی از آقایون ندارن ... مثلا رفیق باز بود ولی از فردای عقد خودش رفت امدشو قطع کرد چون میگفت متاهلی داستانش فرق میکنه
یا همیشه مطابق میل من عمل میکنه حتی االان که سرده
همیشه در برابر خانوادش پشتمه نمیذاره کسی چیزی بهم بگه همه بی احترامی های خانوادش وقتی بوده که همسرم تست
یا چشم از دهنش نمیفته مثل کارمند هرچی بگم گوش میده
میترسم ازدواج دومم بد باشه اونوقت زندگی پر بشه از حسرت
یا اه همسرم بگیره منو