خودش اره توضیح داد ک چرا لاغر شدقبلا انگار بهتر بود و گفت دوباره درست میشه تا ببینم چ میشه
خب یک کاری کن بهش بگو این فقط واسه آشنایی هست اگر خدای نکرده به تفاهم نرسیدیم چیزی نشه
الان رسما باهم دوستین؟
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
نمیدونم فلا رو یه چیز دیگه باهاش بد شدم ببینم چ میشه
خب امیدوارم تصمیم درست بگیری هم خودت اذیت نشی هم اون آقا پسر
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
اره خودش میدونه و هنوز ب تفاهم نرسیدیم فلا فقط چون اون دوسم داره ای رابطه رو میخواد نگه داره
تو چی اصلا هیچ حسی بهش نداری؟ حتی یکم؟
کاری به ویژگی های خوبش ندارم راجب حست بهش میگم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
😂😂اتفاق اینقد دوسم داره ک نمیره🤪چن روز پیشم یه اتفاقی افتاد بهش گفتم دیگه ازت متنفرم و هنوزم نرفت ...
خودت میگی ی بحثی برو بگو از اول ازت چندشم میشد حتی تو یجا نظر خاسم تو عنوانمم گفتم ازت چندشم میشه اونوقت میبینی یجور میزارتت کنار اینگار ک اصلا نبوری🙋♂️
این حرفو زدم چون فکر نمیکنم حسی داشته باشی حداقل طبق حرف خودت
امیدوارم هرچی خوبه واستون پیش بیاد عزیزم
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
خیلی ایرادا ومشکلات بزرگتری میتونه شخص داشته باشه ک اگه نداره بشه از لاغریش چشم پوشی کرد البته اگه انقد برات مهمه بهتره برای همیشه بزاریش کنار بازیش نده