برادرم ۳۰ سالشه نسبت ب دوستاش و فامیلامون ازدواجش دیرشده و باید زودتر ازدواج میکرد..اما ب دلیل شرایط مالی خانوادم و بیماری پدرم تا الان ازدواج نکرده...۶ ماه میشه ب ما گفت که من یه دختری رو توعروسی دوستم دیدم من نظرم همون دخترس....حالا دختره از شهر ما ۳۰۰ کیلومتر دور ترن...هم سن داداشمه...من خانوادم میگم راه دوره نمشناسیمون اما برادرم داد بیداد کرد و گفت اول بریم طرف رو ببیند حرف بزنیم پسند نشد میریم یه جا دیگه....داداشم تا حالا براش خواستگاری نرفتم فکر میکنه اگه یکی بهش جواب منفی داد یعنی این مشکل داشته و خلاصه اعتماد ب نفسش تو این مورد خیلی کمه.....حالا ما دیشب رفتم دختره رو دیدم خوب بود خانوادش خودش اوکی بود...اما یه چیز فکرمو مشغول کرده چرا وقتی چایی آوردم قندون خالی گذاشت جلو منو مادرم...و اینکه شکلات آورده بودن ما یه دونه شکلات برداشتیم باقی شو برد تو آشپزخونه ب بچه کوچیک من نداد......دلیل این کارش چیه؟؟؟یعنی ناراضیه و ب خانوادش نگفته؟؟؟اخه خانوادش از ما خوششون اومده بود و تنها حرفشون این بود اعتیاد خط قرمزشونه...دلیل رفتار دخترخانم چی بود ب نظرتون...؟؟؟متشکر که وقت گذاشتی خوندی لطفا نظرتوبگو
چقدر بی فکر مهمون بیاد قندون خالی بزاره بعدش اون کهذشکلات هارو برده از خساستشون بوده
لطفا لایک نکنید💗 تا اخربخون ، اولش اینکه شیدای فاطمه(س) دومش 👈 عاشق اهل بیتم عشقم دلیل داره بخون تا بدونی چرا نور امیدم هستن بخصوص حضرت فاطمه توسخت ترین شرایطم آب رو اتیش بودن.👈👈👈یکی بهم یه تهمت ناحق زدبدجوردلم شکست گفتم به من نگفتی به حضرت فاطمه گفتی خودش جوابتوبده یه هفته بعدسرنماز با دل شکسته درقران باز کردم میدونی چی اومد نوشته بود:کسانی راکه به مریم تهمت ناروا زدن را به سزای عملشان میرسانیم...(اسمم مریمه)دوروز بعد اون ادم با گریه والتماس زنگ زد وحلالیت خواست گفت پاکیت بهم ثابت شد به ناحق اون حرف وزدم حلالم کن که تمام زندگیم داره از هم میپاشه.این فقط یه نمونه از بزرگی خدا وقران واهل بیته که تو زندگیم دیدم,💖💖💖
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
از زندگی داداشت پاتو بکشی بیرون نه به مشکل نمیخورن
توبرا داداشت خواستگاری نرفتی؟!تحقیق نکردی!قندون خالی رو چجوری توجیح میکنی اونا چن ساعت قبل خبرداشتن قراره بریم...داداشم مارو برده که نظربدیم ببینیم.خواستگاری رفتن برا همینه اگه نه که دست یه نفر رو میگیرن توخیابون میبرن عقدمیکنن
ای وای من چقد دخالت میکنی و گیر میدی همین کارا رو کردین پسر بنده خدا تا الان عذب مونده وا بدین نشستی ...
میگن قبل ازدواج چشماتو خوب باز کن کجا میری با کی وصلت میکنی.بعد ازدواج چشاتو ببند و زندگی کن...داداشم چون ما مشکل مالی داشتیم و پدر قادر ب کار نبود تا الان کار کرد برا خانواده..و گفت حالاباخیال راحت ازدواج میکنم....وقتی چیزی میخای بگی یکم فکر کن و یه طرفه به قاضی نرو.خواهرشوهر اون دختر نشدم هنوز.بعضی رفتارا نشونه از خیلی چیزاس من اومد نظربپرسم اینجا
ما رفتیم یه جا خاستگاری برا داداشم دوتا برادر داشت که معلوم نبود کجا بودن . مادرم گفت اول بفرمایید کجا هستن بعد ما انگشتر میاریم اونام مقاومت میکردن . بلاخره نگفتن این دوتا کجان . بهم خورد .
حالا یه بار داداش بدبختت خواست زندگی بسازه تو نذار اینبار ...بنظرم که واقعیتو نمیگی قندون خالی واقعا ...
وای وای از دست شما..چه دوروغی دارم بگم.انگشت شصت و اشارم تا ته قندون رفت تا یه قند برداشتم...نمیخاستم بخورم اما گفتم ناراحت نشن....خواستگار که میاد سعی میکنن یه دست لیوان خوب سینی خوب قند فلان بیارن...من خودم بخدا خواستگار زیاد داشتم خدایی اینجوری ازهیچکس پذیرایی نکردم
میگن قبل ازدواج چشماتو خوب باز کن کجا میری با کی وصلت میکنی.بعد ازدواج چشاتو ببند و زندگی کن...داداش ...
عزیزم برخلاف بقبه من میگم کارت درسته...رو جزئیات دقت کن...حتما بیشتر رفت و آمد کنید...منم قبل ازدواج رفتارهای ریز اینطوری دیدم..به هر کسی چه خانوادم چه نی نی سایت و حتی مشاور گفتم یه پوزخند زدن گفتن داری بزرگش میکنی..با این اخلاقت کسی نمیگیرتت....ولی بعد ازدواج دیدم همون رفتارهای جزئی نشونه های بزرگی بودن از مناسب نبودن طرفم برای ازدواج بوده..الان تو سخت ترین روزهای زندگیم تنها و بدون پشتوانه ام عذاب میکشم و حتی شب ها خواب ندارم....من که بدبخت شدم شما خیلی مراقب باش برادرت ازدواج نامناسب نداشته باشه
با دل های مهربونتون برای شفای عاجل مادرم و دخترم دعا کنید🤲🙏❤لطفا به خاطر یه دختر کوچولوی سه ساله که مریض هم هست برای اینکه عمل مادرش به خوبی انجام بشه دعا کنید...🙏❤️
عزیزم طبق نظر و گفته ی بیشتر دوستان بهتره رفت و آمد کنید چندین بار اگه مقدوره حتی یک یا دو جلسه دیگه هم کافیه که شکتون برطرف شه اگه امکان رفت و آمد بیشتر نیست و بعد اینکه چیزی که ذهن شما رو درگیر کرده رو با برادرتون هم در میون بذارید ببینید اون چه توجیهی براش داره و در آخر اینکه ان شاءالله برادرتون خوشبخت ترین بشه و عاقبت بخیر و شما هم شاهد خوشی های زندگیش باشید 😍