کسی هست از حسه بچه طلاق به من بگه

با مادرمم عزیزم ، مادرمم باخانوادش زندگی میکنه 

به همین زودیا با کمک خدا راهمو جدا میکنم ازشون

مراقب باش مثل من نقطه ضعفتو ندونه ک واویلا

ن پدرمو میگم 

مادرم ک ی آدم زحمت کشو وفاداره

ولی پدرم خیلی اذیت میکنه اخلاقش مثل بچه هاست

کلا میگم ندیدنش بهتر بود برام تا اینطوری 

خواهر زاده همسرم

پیش مامانشه مامانشم ازدواج کرده ی بچه دیگه اورده

هیچی کلا پرستار بچه کوچیکه شده

مامانش مدام میگه مزاحمی نمیزاری با شوهرم رتحت باشم

هرچیم بخره میگن شوهر مامانت داره خرجتو میده

حس اضافی میگیره ادم 

۱۴ سالشه دختر

نه ! اولی میگفت همیشه فقط دعواشون‌ یادمه فقط :) و واقعا مامانش خانم خوب و مهربونیه اصلا هم لوسش نکرده که بگم به خاطر اینه‌ ! چون می گفت‌ خیلی وقتا خودش باید آشپزی کنه ! ولی هیچ وقت نه افسرده بود نه از باباش خوشش می‌اومد

نه اون اینقد از زنش میترسه،اینقد ادم بدرد نخوریه.من طلاق گرفته بودم ۴ سال خبرمو نگرفت ک مبادا بهش بگم دو روز میام پیشت

میدونه فهمیده 

منم کاهی از دستش عصبی میشم جلو شوهرم لو میدم

فهمیده با بابام اینا زاویه دارم

ولی تهش میگم اینهمه دختر تو دنیا بدون پدر هستن یعنی باید بترسن؟

مساله اینه ک خلا ای که این جور بچه ها دارن نداشتن خانواده درست درمونه که حتی پدر مادر طلاق نگیرن هم این خلا سر جاشه

ماورش چند سال خودش کار میکرد اما ازدواج کرد چرا چون نیاز ب همدم داشته 

کم پیش میاد مجرد بمونن 

نمیدونم اونی ک جدا میشه بچه ام داره نباید ازدواج کنه

متاسفانه تو فامیل ما هست بچه حتی پدرش رو ندیده و وقتی ۳ ماهه بوده جدا شدن 

اوایل تا سن ۵ سالگی به بقیه یعنی دایی و شوهر خاله هاش می گفت بابا که خیلی دردناک بود کار های عجیب و غریب هم زیاد انجام میداد

الان با اینکه ۸ سالش شده دنبال جلب توجه هس از بچگی هر کاری بگی می‌کرد تا بقیه بهش توجه کنن 

پدرش تو این ۸ سال حتی یکبار هم بچش رو ندیده 

الهی بگردم😢اینروزارو زندگی کردم…مادر منم از شوهرش بچه اورد.بعدش زن پدرم بچه اورد،و الان توقع دارن وقتی میرم خونشون منه سی ساله با بچه ی پنج ساله بشینم بازی کنم،اونم وقتیکه حوصله خودمو ندارم،بعدم زنش پشت من حرف میزنه ک ب بچه ی من اهیمت نمیده