زیاده ولی یکیش این بود ک گفت با خانوادت وصلت نمیکنم🙂
تو کاری اون کارها نداشته باش داری من و بر ضد خانواده م میکنی 💔
حرف ک زیاد گفتن و میگن....
منم ک مثل همیشه فقط ریختم تو خودم و از درون شکستم
حرف هیچکس برام مهم نیست و خیلی وقته رو خودم کار کردم که عوامل بیرونی باعث بهم خوردن آرامش درونیم نشن
[QUOTE=361744746]اخی ..چندسال میگذره چند روز پیش بیستمین سالگردش بود
پشت کنکور نشستم گفتن پشت کنکور فسیل میشی ولی پزشکی قبول نمیشی
واکنشم قبول شدنم بود😎😁
یکی هم گفت من اگه میخواستم واسه پسرم زن بگیرم هیچ وقت مثل تو رو نمیگرفتم (حالا پسرشم هیچ........نیس بعد فکر کرده چه تحفه ای داره)
واکنشم سکوت بود واقعا شوکه شده بودم چون من اصلا راجع به پسرش حرف نمیزدم کلا موضوع بحث ازدواج نبود😐
خالم اومده بود خواستگاریم واسه پسرش
گفتم قصد ازدواج ندارم
گفت سنت بالاست ،پشت سرت حرف میزنن
گفتم اونا غریبن،بذار بگن،شما ک خالمی نگو
گفت مگه دروغ میگن؟
😐😐😐😐😐
شوک شدم اصلا نمیدونستم چی بگم!
تو دوران عقد،تو اوج خوشحالی،مادر شوهرم گفت یه عروس دیگه می خواسته ولی قسمت بود دیگه.
حرف کسی برام مهم نیست ، در جا هم جواب میدم و خیلی وقته آدمای دورم الک کردم خوبارو فقط نگه داشتم سمی ها هم ریختم دور
برو خودت رو بنداز جلوی ماشین
کی میاد تو رو بگیره
تقصیر خودته حالت اینه
حتی حرف نزدنشونم آزارم میده ای کاش کلن محو بشن از زندگیم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
22 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز