بهش می گفتی شرمنده شوهرم خونست ،فردا همدیگر رو ببینیم شوهرم ناراحت میشه
یا مثلا اگر موقعی که شوهرتون خونه بوده و بهتون زنگ میزد ،بهش میگفتی شرمنده من الان نمیتونم خیلی باهات حرف بزنم شوهرم دوست نداره خیلی تلفنی حرف بزنم. باشه فردا صبح که خونه نیست حرف بزنیم
ن آخه ببین دختره انگار بی صاحاب بود از صبح تا شب یه سره اونجا بود هیچ حریم خصوصی برای زن و شوهر نذاشت
اصلا شوهر این بنده خدا تو خونه خودش نمی‌تونست راحت حمام بره توالت بره غذا بخوره همش زیر ذره بین بود
بابا پسر بیچاره حتی نمی‌تونست زنش بغل کنه چرت بزنه
چون چی رفیق زنش اونجا بود
این اومدن ها عادی نیست. الان که ناراحت شده دیگه اصرار نکن بیاد من که حس میکنم بعد چند روز باز به روال قبلش برمیگرده فقط تو رو خدا دیگه زیاد رو نده وگرنه زندگیتو خراب میکنه. به دوروغ هم شده بگو شوهرم دوست نداره بد بگو تا از شوهرت زده شه
دوست منم ازدواج کرده
و همون دوجمله اولت کافی بود تا گند بزنم بهشو رابطمو واسه همیشه تموم کنم باهاش میگه دلم برات تنگ شده میگی چرا متوجه نیستی؟ بعدم مادرشوهرت و شوهرت یه زری زدن باید بیای بزاری کفه دسته دوستت؟ اون چه گناهی کرده؟ اگه اختیار زندگیت دستت بود و زندگی خوبی داشتی هیچکس حق نداشت برات تصمیم بگیره
حالم بهم میخوره از آدمایی که فکر میکنن چون یکی گرفتتشون حتما چیزخاصی بودن... شوهرتم که به درد نمیخوره حداقل یه دونه دوستو واسه خودت نگه میداشتی
اگر اینطور بود که بهت نمی‌گفت باهاس قطع رابطه کنی
چشم شوهرتو نگرفته بوده. شوهرت نگران زندگی بوده و قبل اینکه اتفاقی بیفته به خودت هشدار داده که کار خوبی هم کرده
الانم بجای ناراحتی فقط فراموشش کن. اگر عذاب وجدان هم داری وقت عذرخواهی الان نیست.
میگم که یادش ندادن
عقلم که نداره
اینم که سیاست نداشته
دیگه مجبور شده کات کنه بره
والا من خونه دوستم قرارع بعد عروسی برم یه هفته اس هعی این ور اون ور میکنم
میگم هر وقت خودت صلاح دیدی آخرم شد ۱۳ آذر فکر کن عروسی هشت آبان بوده تازه فقط ناهار دعوتم
