خواستگارم رفت و پشت سرشم نگاه نکرد

یعنی تو جلسه اول در مورد خونه حرف زدید عجب

زندگی و تجربه بهم یاد داده...

مردی که اهل ازدواج باشه و عاشق واقعی  نمیذاره کار به 6 ماه بکشه چه برسه به 3 سال...

خب معلومه بزور اوردیش خاستگاری بعدم نشوندیم جلوتون با قیافه شرایط زیاد گذاشتین

منم باشم پشتمو نگاه نمیکنم

چند تا اشتباه داشتی:

نباید ۳ سال رابطه ادامه میدادی وقتی می‌دیدی تمایل نداره بیاد خواستگاری

نباید اصرار می‌کردی بیاد خواستگاری و باید با دل خودش میومد

مامانت شروط سنگینی گذاشته و اونا بدشون اومده 

رفتنی همین الان بره بهتره اینو سر سفره عقدم بشونی هی میخواد بعد در بره یا اذیت کنه آخرشم به جدایی میرسه مادرتون کار اشتباهی نکرده شمارو که از سر راه نیاورده اون دم به بهونه بوده قیدشو بزن حتی ازش نپرس 

وقتی میگی به اصرار شما اومده یعنی خودش هم تمایل چندانی نداشته 

شاید داره فکر میکنه صبر کن

اشتباهت اینه مجبورش کردی

اگر هدفتون ازدواج بود و اوکی بودین هردو میومد 

اگرم نه اصرار جواب نمیده 

 خودش که تمایل نداشته به ازدواج با تو وگرنه زودتر میومد خواستگاری مادرش و مادر تو هم که ناراضی بودن این وسط فقط خودت راضی بودی 

با این شروط مادرت و مخالفت مادر اون معلوم بود میرن

سوره بقره نمیتونم بخونم خیلی اذیتم میکنن دیگه ناامید ناامید شدم زندگیم برام زجره

چقدر دختر ساده داریم ما...آخه چرا چند سال خودتونو و وقت و احساستون رو برای پسری که براتون پا پیش نمیزاره حروم میکنین؟ بعد هم میندازیم گردن دیگران

 قطعا مادرش مخش رو زده و منصرفش کرده... اگه برگشت محلش نده چون این زندگی زندگی نمیشه چون تجربه مشابهت رو داشتم...

ما 3 ماه تو آشنایی بودیم

پیشنهاد و اصرار به خواستگاری هم از سمت همسرم بود...

مادرش و خواهرش اومدن خونمون پسند خواهرش نبودم

نتونستن هیچ رقمه مخ همسرم رو بزنن

گفته بودن تو با لباس فرم محل کار دیدش 

موهاش یه جوری بود که تو توجه نکردی

کم حرف بود آدم اجتماعی نبود...

در حالیکه من موهای فر و بور و بلندی دارم همیشه همه حسرت موهام رو میخورن که خدا با چه حوصله ای اینارو خلق کرده...

کارمند یه ارگانی بودم که از صبح با مردم سر وکار داشتم و همیشه خوش رو و اجتماعی بودم...

اصلا همسرم ارباب رجوع محل کارم بود و منو به خاطر رفتارم پسندید نه ظاهر و ...

خلاصه همه زورشون رو زدن همسرم کوتاه نیومد

حتی 2سال بعد عقدم تا تونستن منو کوبیدن ولی ... خب الان به زور خودشون رو میچسبونن بهم من دیگه راه نمیام باهاشون...

این ک میگی نمیتونم حرف تو نیس حرف شیاطین است ک تو مغزت کردن 

کنارش نماز حضرت فاطمه ام بخونی ..یا هر وقت اذیت میکنن ایه الکرسی فوت کن تو آب بخور ..تحمل کن دیگه جنگه انشاءالله پیروز میشی ..دعاهات و قوی تر کن 

عزیزم چند روز بقره رو دانلود کن وقتی خودت نیستی بذار تو فضای خونه پخش بشه

خونه که پاکسازی شد 

دوباره بذار پخش بشه خودت بیرون باش چند دقیقه بعد بیا وارد شو و بذار پخش بشه تو خونه تا کم کم خودت هم پاکسازی بشی

تو چندتا لیوان یک بار مصرف سرکه بریز گوشه های خونه و دم درتون بریز

گوشه های خونه نمک بریز حتما

با قرآن هیچ کسی نمیتونه بهت هیچ آسیبی بزنه ناس و فلق رو حتما بخون

برو زیر دوش آب تصور کن قطره های آب نورهای رنگارنگ هستن چشمات رو ببند و آب که میریزه روی سرت بگو تمام انرژیهای منفیم رو میدم به مادر زمین

با درخت ها ارتباط بگیر برو یه درخت رو بغل کن و باهاش حرف بزن

آب و نور و درخت و البته حیوانات بهترین راه برای پاکسازی و خلاصی از انرژی های ماورایی و بد هستن