خودم تغییر میکردم تا تازه منو ببینه حسودی کنه
مرموز میشدم هی تو گوشی چت میکردم . میخندیدم میگفت با کی هستی ؟! میگفتم دوستم تو نمیشناسی و همه خنده رو لبم
میگفتم با دوستم قرار دارم میرفتم
میگفت میخام برم دیر میام میگفتم باشه
تازه تو رو میدید حساس میشد حس بدت رو درک میکرد