در کتابی از مرحوم آیت الله بهجت ( تحلیلی بر سیر و سلوک جامع فقه و عرفان – عبد خدا محمد تقی بهجت )درمورد سیرو سلوک خواندم :
من راهم این است که دستورالعمل فقط در یک چیز جمع شده در یک کلمه خیلی کوچک وآن ترک گناه است ، ترک گناه مثل چشمه ای است که همه چیز را خود به دنبال دارد .
هرکس نیت خود را چهل روز( چله ترک گناه ) برای خداوند خالص کند چشمه های حکمت از دلش بر زبانش جاری می شود .
لذا پس از خواندن این مطلب تصمیم گرفتم چهل روز گناه و حتی مکروهات را ترک کنم . تاریخی را تعیین کردم ودر جایی از کتاب یاد داشت نمودم و از آن ساعت ترک گناه را شروع کردم . بطور مثال
-اگر شخصی کاری میکرد که مجبور میشدم کلمه زشتی بگویم به جای آن صلوات میفرستادم
-غیبت کردن را بکلی تعطیل کرده بودم ،( حتی غیبت معاندین نظام ، آدمهای بد ، مرده ها و ... اگرهم اشتباهی شروع به غیبت می نمودم زود آن را قطع میکردم .
- نگاه کردن به خانم ها را برای خود حرام کردم ( قبلا به خانمهای بد حجاب و بد لباس نگاه میکردم و در دل بر آنها بد و بیراه میگفتم که چرا شئونات جامعه اسلامی را رعایت نمی کنند ). هر وقت چشمم نا خود آگاه به زنی می افتاد فورا روی بر میگرداندم .
- بعدا نگاه کردن به چهره آقایان را هم که مومن نبودند تعطیل کردم و به ندرت به مردها نگاه میکردم
- همه چیز را مو بمو رعایت میکردم ، مثلا اگر خرمایی میخوردم حتما باید هسته آن را در ظرف آشغال می انداختم احتمال میدادم انداختن آشغال در خیابان کراهت داشته باشد .
-واجبات را انجام میدادم و دقت بیشتری میکردم
- گاهی توفیق نماز شب هم پیدا میکردم
چهل روز را پشت سر گذاشتم نتایج جالبی داشت بطور مثال :
*در خیابان جوانی صدای موسیقی ماشینش را زیاد کرده بود من نگاهی با اعتراض به ماشین او انداختم همان لحظه صدای موسیقی اش قطع شد .
*برای خرید به مغازه بقالی رفتم دیدم تلویزیونش روشن است و ماهواره موسیقی خواننده زن زمان طاغوت را پخش میکرد به او گفتم : عزیز من کاسب نباید از این برنامه ها ی زشت تماشا بکند ! فوری خاموش کرد و گفت ببخشید از نصیحت شما تشکر میکنم . از آن به بعد هروقت مرا می بیند تمام قد به احترام بلند می شود ( وقتی خودمان آدم درستی باشیم حرفمان و امر به معروف مان تاثیر دارد ).
*روزی برای خرید نوشابه به مغازه بقالی رفتم ( پونک سر کوچه دوازدهم ) نه او مرا می شناخت و نه من او را می شناختم ، پس از خرید نوشابه صاحب مغازه به من گفت : حاج آقا عرضی داشتم ( نگران شدم که چی شده است ؟)گفتم بفرمائید :
گفت من یکسال است ،این مغازه را اجاره کرده ام ولی در آمدش خوب نیست اجاره آن را نمی توانم بدهم ، وسائل را گذاشتم بفروشم ( یخچال و ترازو غیره ) کسی نمی خرد . شما آدم خوبی هستید دعا کن این وسائل بفروش برود ، مغازه را تحویل صاحبش بدهم .
گفتم : از اینکه می گویید من آدم خوبی هستم شاید نباشم ولی چشم حتما دعا می کنم .
یک هفته بعد از جلوی آن مغازه عبور میکردم ، نگاه کردم ، دیدم مغازه تخلیه و تعطیل شده است .
پرده ها از جلوی چشمم کنار میرفت ، گاهی در تلویزیون میدیدم یک نفر صحبت می کند ولی همه اش ظاهر سازی است و باطنش چیز دیگری است ، با عجله تمام تلویزیون را خاموش میکردم .
آدمهایی را میدیدم که از آنها انتظار خواندن نماز شب داشتم ولی میدیدم که نماز واجبشان را هم به زور حتی آخر وقت میخوانند ، یا به نماز کم اهمیت هستند ، یا در ظاهر با من دوست و در باطن طور دیگری هستند ، یا علیرغم اینکه خیلی خشکه مقدس هستند در ظاهر به رهبری ارادت دارند و در باطن به او ایراد میگیرند .
با یک نفرروحانی شش سال بود قطع رابطه کرده بودم ، آن موقع به رهبر ایراد می گرفت ، بعد دیدم اصلاح شده و از گذشته اش پشیمان است ، دوستی مان دو باره رونق گرفت .
بهرحال چهل روز تمام شد ، از این که گاهی چهره واقعی مردم را می دیدم ناراحت میشدم ، میخواستم دو باره به حالت عادی برگردم .
لذا پس از اتمام چهل روز ، به حالت عادی برگشتم ولی بعضی از اثرات ماندگاری آن چهل روز برای من تقریبا همیشگی شد و از آن لذت میبرم .
بعضی عادت های بد من هم کم شد ، مثلا میخواهم به مرده بدی فحش بدهم میگویم به قبر فلانی ! و در ادامه میگویم فاتحه بفرستم ( خدا تمام اموات را بیامرزد و گناهان آنها را عفو نماید ).
از آن چند اثر ماندگار مثبت (ترک چهل روز گناه) لذت میبرم و آرزو میکنم کاش این کار را در جوانی هم تجربه کرده بودم . خدا بیامرزد العبد خدا مرحوم آیت الله بهجت را
والسلام