مادرشوهر وپدرشوهرم اومده بودن خونمون شربت درست کرده بودم پدرشوهرم نصفشو نخورد گفت میبرم پایین میخورم.بعد نگو برده بود لیوان از دستش افتاده بود شکسته بود من سه دست لیوان داشتم مادرشوهرم عییییین همون لیوانو دو دست داشت ولی اومد بهم گفت هرجا پرسیدم تکی نداد برات یدونه بخرم😐من بودم واقعا روم نمیشد و اصلابهش نمیگفتم شکسته یکی از برای خودم بهش میدادم
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
مرسی عزیزم سلامت باشید ۷ هفته تموم شد میگم بنظرت الان دست و پا داره؟😂یجانوشته اندازه ی یدونه انگور کوچیکه و دست و پاش جوونه زده یجا نوشته اندازه ی شاتوته دست و پاداره انگشتم داره🤔
لازم بود نمی دونی که هر چی به شوهرم میگفتم بخریم لازم داریم شوهرم به مامانش میگفت مادرش هم به جای اینکه بگه آره وسیله و ظرف و ظروف توی خونه لازم میشه بخرین میگفت نخرین هرچی بخواین من دارم میدم حالا من به ظرف احتیاج داشتم شوهرم روی حرف مامانش نمیخرید خودش هم گاهی خونه بود گاهی نه چیزی لازم داشتم لنگ می موندم منم دوبار ظرفاش رو نگه داشتم الان دیگه از این حرف ها نمی زنه روی شوهرم تا حد زیادی که حرف خونه رو خونه مامانش نبره کار کردم گاهی باز میگه فلان چیز خریدیم فلان جا رفتیم ولی خب دیگه حرفهای اساسی رو نمیزنه در این حد میگه که برام مهم نیست