همسر سابقم زامبی شده ولم نمیکنه

شما درست میگید

من روال زندگیم عادی میشه بعد چند ماه ایشون سرو کله اش پیدا میشه.

میدونم که داره اشتباه میکنه درباره من، میدونم که بیماره و تنها و من اگه جای اون بودم اون هرگز جوابم رو نمی‌داد، متوجه منطق ماجرا هستم.

ولی بشدت بلحاظ جسمی و روانی بهم میریزم با شرایط اون و این موضوع که منتظرمه و شب و روز با شبح من زندگی میکنه

بله بخاطر مهریه 

چه تعصباتی؟ درگیری من رو درچین میبینید؟ چه مشکلی دارم

واقعا نیاز دارم نقد بشم

بله خودش نابود کرد، شاید در ناخودآگاهش میدونه و برای همین علیرغم خشم و قضاوت های رادیکال منفی درباره من، همچنان بشدت درگیر من و زندگی از دست رفته است.

از دهنش در رفت دیشب، گفت که فهمیده که چقدر نیازه آدم یکی رو داشته باشه.

تنهاست به شدت و بخاطر درگیری با من حتی دیت هم نمیکنه و نمیخواد وارد رابطه بشه.

میخواد ازش عذرخواهی کنم تا منو بلخشه و برگرده به زندگی! کلا متوجه نمیشه که تموم شد، دیر شد!

آره دارم خودمو آزار میدم.

شاید چون عذاب وجدان دارم، شاید چون باور دارم که نباید مهریه رو اجرا میذاشتم...

شاید چون یادمه که اوایل زندگی تو ایران چقدر حمایتگر بود.

شاید...

واقعا نمیدونم چرا اینقدر متاثر میشم.

میدونم که تموم شده، میدونم که نمیخوامش، ولی دلم بشدت براش میسوزه، ی قسمتی از مغزم باور کرده که من زندگی یک انسان رو نابود کردم

بله حق با شماست

بهش پیشنهاد دادم، بسیار با احترام و دوستانه. خیلی اوضاعش خرابه، بمن اعتماد نداره، فکر میکنه دروغ میگم چون یکبار فریبش دادم و مهریه رو اجرا گذاشتم.

از رنج لذت میبره و احساس خاص بودن میکنه. فکر میکنه که فقط اونه که انسان مونده و من به رذالت و شناخت های اخلاقی مبتلا هستم.

کسی که باورهای متوهمانه داره رو چطور قانع کنم.

فکر میکردم بفهمه در رابطه ام ناامید میشه و دیگه منتظرم نمیمونه، ولی ترسناکه اینکه هنوز فکر میکنه برمیگردم.

که هنوز با من زندگی میکنه در خیالش، که عکسام رو مرور میکنه که لباسام رو نگه داشته، 

کاش بره ایران پیش خانواده اش....

ممنون از صحبت هاتون💕

کاملا دقیق نوشتید.

متاسفانه در این مورد ضعف دارم، باید تراپی برم چون ناخودآگاهم درگیره و همیشه بعدش مریض میشم طولانی مدت

امیدارم.

تا الان فقط بدتر شده.

ولی با تمام وجود میخوام خوب شه، بخاطر وجدان خودم هم که شده.

چشم، ممنون از توصیه تون💕