دوستان من عقدم هربار ک من میرم خونشون
خداشاهدع دختر خودش هم تو خونه هست باز اگه بره بیرون به من زنگ میزنه غزل برنج بشور
سیب زمینی سرخ کن واسه ناهار
پیاز سرخ کن و...
من برحسب احترام ب اینکه بزرگتر من هستن و تو خونشون نخورم نخوابم ظرف های ناهار شام و حتی صبونه رو میشورم
یادمه یک بار نشستم برام رفت تو قیافه😐
از اون به بعد هم رفتنم ب اونجارو کمتر کردم هم سعی میکنم کمتر پاشم
دخترش تو خونه هرگز کار نمیکنه۱۶سالشه
کارهاشو مدام به همسر من میگه مثل جارو زدن یا پذیرایی از مهمون و کلا کارهای دم دستیش و
ادامه داره نوشتم از قبل