2777
2789
عنوان

مادرشوهرم بهم گفت...💔

| مشاهده متن کامل بحث + 4575 بازدید | 109 پست
والا عروس ما نامزد بود دس ب هیچی نمیزد ظرفایی ک خودش غذا میخورد هم میزاشت رو اوپن فرار میکرداسی بنظر ...

الان چطور

کار میکنه؟

بنظرت بد نمیشه؟؟؟

جلو مادرش

بابا از نبودنت خستم،از اینکه هنوز هم به این فکر میکنم که کاش همش خواب بود،از اینکه چرا نمیتونم کنار بیام.بابا همه فک میکنن من کنار اومدم با جای خالیت اما هیچکس نمیدونه که چقد یواشکی اومدم پیشت،یواشکی برات اشک ریختم يواشکی آز درد نبودت رفتم زیر سِرُم،بابا وقتی نیستی دیگه خودم و واسه کی لوس کنم؟ آز کی کمک بخوام که با جون و دل برام انجام بده دلم تنگ شده بپرم بغلت ولی آخه چجوری...مرسی خدا از اینکه هستی،ولی در و رو به مردم ما بَستی،آتئیست میشم بفهمم توام با اینا هم دستی....از این به بعد بگید روزِ میگم شبِ....از این به بعد اگه خداهم باشید من یکی آتئیستم:)                                                    تو چشام نگا کن و دستت و بذار تو دستم،غم و رو سیاه کن و دستت و بذار تو دستم،اگه ابر بارون بشه بارونِ بی امون بشه،دل و سر پناه کن و دستت و بذار تو دستم     غزلشونم♡
اینم هست میگم تحمل کنم تا برم خونه خودمولی اگ این چیزها عادتشون بشه و وظیفه من بدونن دیکه نمیشه جمعش ...


منم مثل تو بودم

دیدم  اصلا اینا شعور ندارن

خوبی میکنی  پر روتر میشن

فکر میکردن خودشون خوبن و تازه سرمن منت میذاشتن!

یهویی غرورم رو برگردوندم

وهیچ کار خاصی  جز شستن ظرف مهمونی  کمک نمیدم

دو سه هفته یکبار دعوتیم برای یک وعده غذای ساده 

دو سه ساعت اونجاییم  نه بیشتر 

هر کوفتی باشه میخورم ولی هیچ غری نمیزنم

هیچ توقعی ازشون ندارم  اونا هم هیچ کاری برام نمیکنن

الان زندگیم آرومتر  شده  دخالتاشون کمتر 

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



شوهر تو ..دقیقا مثه اولاد خونه پدریته...و همچنین تو مثه اولاد اونایی دیگه

حالا شوهر تو کار کنه خونه بابات...آخر دنیا ک نشده مادرش اینجوری جرقه زده

توم رفتی کم کار کن..اگه گفت چته کار نمیکنی بگو من خونه بابامم بندرت کار میکنم

زندگیتون پر از عشق
خونواده همسرمو مادرم دعوت کرده بود شامبعد یه کاری بود که یه ذره مردونه بود ولی تو این مدت که پدرم رف ...

مادرشوهر منم اینجوری بود کلی ظرف میشستم کار خونه میکردم  خواهر شوهر گشادن الکی خودش میزد میچریضی یا میگف پوست دستم  زخم میشه بعد مادرشوهر من دوقطبی بود یکبار خوب بود یکبار بد شب ک میخواستم بخوابم بوسم میکرد صبح نگاه تو صورتم نمی‌کرد منم چندماه آخر عقدمون اصلا خونش نرفتم ب جز با دعوت وبعدم رفتم سر زندگیم کلا سال ب سال رنگم نمی‌زنم بهش واقعا خلاص شدم از دستشون

کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار
وای دقیقنخیلی دلم پره دلم میخواد به شوهرم بگممادرم نمیزارهچون شوهرم نشنید حرفای مادرشو رفته بود یه و ...

آره عزیزم به همسرت بگو که مادرت چی گفت و مادرمن ناراحت شد،الان میگه کمتر برو خونشون که احترامت حفظ بشه،بعدم میری اونجا سعی کن بیشتر تو اتاق خودتون باشی و راحت دم دست نباش هی وسط زندگیشون،زیاد بیرون نیا،ناراحتم شد اشکالی نداره به یه ورت بگیر.بذار بشه،

بازم برو تو اتاق و درو ببند.فقط واسه ناهار و شام بیا بیرون و ظرفارو بشور دوباره برو تو اتاق و درو ببند

خودتو ریختی زیر دست و پاشون 

عزیزم من عقیده خاص و تعجب برانگیزی ندارماینکه نخام سوارم بشن والا چیز عادییه نیاز ب بیان کردن نیسخود ...

اون خانم تا همیشه مادر شوهر شما هست ،آدم‌ها ب هم نیاز دارن ،فک نکن قطع رابطه خیلی خوبه،خانواده پشت و پناه هست ،ی کم مدارا کن،همین عقیده معمولی رو در جلسه خواستگاری عنوان میکردی ک من دوست دارم وقتی منزل شما اومدم مثلا در ماه یکبار یا در دو هفته یکبار بیام ،و از اینکه مدام بهم کار خونه بدین خوشم نمیاد، یعنی احساس راحتی ندارم .


دخترهای گل حقیقت تلخه اما وقتی بعد دیپلم میشینید خونه کسی ک میاد خواستگاری شما میگه داریم میریم دختر خانم خانه دار هست ،و شمایی  ک میخایی ازدواج کنین توی خونه چندین بار ب خودتون بگین جایگاه عروس و خواهر شوهر در فرهنگ ما یکی نیس ،این فرهنگ زندگی ما هست پذیرش میکنم و میرم عقد !!!!نه اینکه تحمل میکنم بعد عروسی قطع ارتباط و فلان !!!

آدمی ک از خانواده قطع ارتباط کنه امکان داره با غریبه ها دوستی کنه،سمت مواد بره ،افسرده بشه .....شایدم نه!

در حالت کلی مادر کنار فرزند باشه خیلی بهتره،صبورتر باشید.

رفت و امد تو زمان عقد کنترل شده باید باشه سعی کن زیاد اونجا نمونی اگرم موندی فقط درحد ظرف شستن و سفره انداختن کار کن بقیه کارا وظیفه تو نیست بزار همیشه احساس کنن تو اونجا مهمونی  هر عروسی خودش حد و حدود برای خانواده شوهرش باید تعین کنه 

اصلااااا به شوهرت نگو 

تازه اول راهی 

ب

اتفاقا بچسب به شوهرت .جوری که قشنگ جذبت بشه

مردا به خانوادشون حساسن شما فعلا چیزی نگو .نه خوبی بگو نه بدی

بزار اگه میخواد کرمی بریزه اون بریزه هردفعه .بعد شوهرت میبینه تو خوبی چیزی نمیگی همیشه مامانش دنبال حرف و حدیثه خسته میشه دیگه کلا حرف شما براش سند میشه

صبوری کن واقعا چیزی نگو

اونجا زیاد جزییات حرف نزن .صمیمی ولی محترم و کم حرف باش 

اصلا بی احترامی نکن .بزار اگه قرار به بی ادبی باشه از سمت اون باشه چون اون بازنده میشه

تنها کاری که اول ازدواجت میکنی اولویت همسرت باشه و بس 

اصلا وارد حاشیه اونا نشو که جنگ خیلی خیلی بدیه

مادرشوهر منم اینجوری بود کلی ظرف میشستم کار خونه میکردم خواهر شوهر گشادن الکی خودش میزد میچریضی یا ...

حس این خلاااااص شدنو میخوام دقیقن

متاسفانه من باید یه سال عقد بمونم

بابا از نبودنت خستم،از اینکه هنوز هم به این فکر میکنم که کاش همش خواب بود،از اینکه چرا نمیتونم کنار بیام.بابا همه فک میکنن من کنار اومدم با جای خالیت اما هیچکس نمیدونه که چقد یواشکی اومدم پیشت،یواشکی برات اشک ریختم يواشکی آز درد نبودت رفتم زیر سِرُم،بابا وقتی نیستی دیگه خودم و واسه کی لوس کنم؟ آز کی کمک بخوام که با جون و دل برام انجام بده دلم تنگ شده بپرم بغلت ولی آخه چجوری...مرسی خدا از اینکه هستی،ولی در و رو به مردم ما بَستی،آتئیست میشم بفهمم توام با اینا هم دستی....از این به بعد بگید روزِ میگم شبِ....از این به بعد اگه خداهم باشید من یکی آتئیستم:)                                                    تو چشام نگا کن و دستت و بذار تو دستم،غم و رو سیاه کن و دستت و بذار تو دستم،اگه ابر بارون بشه بارونِ بی امون بشه،دل و سر پناه کن و دستت و بذار تو دستم     غزلشونم♡
خونه ما ۲ساعت فاصلسهمسرم زورش میاد برای چند ساعت منو ببره خونشونمیگه بیشتر باید بمونیو زودتر برم نمی ...

رو نده به مادرشوهرت نترس هیج غلطی نمیتونه بکنه 

از الان که سه ماهه هنوز عقدی حرف خودتو به کرسی بشون والا بعدا براشون عادی بشی ی سنگم برات برنمی‌دارند 

نرو خونشون به رفتار مادرش اعتراض کن 

از حالا سنگاتو وا بکن 

ولی محترمانه 

اگه هم اذیتت کردن بازم عروسی نکن بخدا قحطی مرد نیومده

سلام

بزار از تجربم بگم بهت عزیزم.من نامزد ک شدم انصافا مادرشوهرم نزاشت دست ب سیاه سفید بزنم و بعد مدتها خودم اصرار کردم لاقل ظرفارو بشورم دیگه هیچی

اما بعد عروسی مادرشوهرم مشکلاتی براش پیش اومد که باعث شد نتونه کارای سخت مثل جاروکشیدن رو انجام بده.منم طبقه بالاشون بودم و یکی دوبار از سر دلسوزی براش جاروبرقی کشیدم،بعدش خودش هفته ای یبار میگفت بیا جاروبرقی بکش گاهی ام دخترش میکشید میدیدم حالش خوب شده اما انگاری ک این کار بهش مزه داده بود و شده بود وظیفه من

بازم من چیزی نمیگفتم بخاطر تمام خوبی هاش و مهربونی هاش میگفتم عیب نداره نمیچسبه به دستم که،خلاصه تا اینکه یه روز منو مهمونی زنونه دعوت کردن خونه خواهرشوهرم و نشستن ب حرف زدن دختراش گفتن مامان ببخش تروخدا نمیتونیم بیایم کمکت ،برگشت چی گف مادرشوهرم!!گفت نه دخترم تو که کلاس داری ابجیتم که بچه داره عروسم که نادونه(یعنی جاهل و جوونه و عقلش نمیرسه کمکم کنه)من هیچی نگفتم ولی قیافه گرفتم و تااخر مهمونی حرف نزدم حتی یه نفر بعدا اومد تو جمعمون گفت چراا گرفته ای گفتم چیزی نیس

ولی قلبم همچین شکست منی که بدون توقع میرفتم  کمکش،اخه یه زنو مرد مگه چقد کار  دارن جز یه خونه تمیز کردن و غذا پختن،خونشو من سرتا ما برق مینداختم تازه پرو پرو نگا میکرد ببینه تمیز میشه یا نه بعد بهم گفت نادون.خودمو همونجا لعنت فرستادم و ...

من باید خوب میشدم،روانشناس روانی شد🖤
خب چرا با شوهرت روراست نیستی و واقعیتو بهش نمیگی کخ از حرف و برخورد مادر ت ناراحت شدم ؟ شوهرت از این ...

من حالا اندازه کار میکردم .اما‌دوتا‌ جاری دارم ک واااقعا تنبلن جدی میگما قشنگ ببینی اعصابت خرد‌میشه تومخن.  این اخریا‌مادرشوهرم اگه کاری‌ ک ب‌اونا‌ربط داشت یا بچه های اونا یا ب مراسم اونا میگف ب من ک فلان کارو بکن میگفتم بگید خودش بکنه. مادرشوهرم یخ کرد اولش اما فهمید جریان چیه جمع کرد خودشو چون حرفم نمیتونست بزنه 

parasoo1989@
شما فک میکنید از رو خوشی ۲ ۳ روز اونجا میمونم؟خب من مجبورم نمیتونم دلیل نموندنمو ب همسرم بگمروم نمیش ...

منم شرایط شمارو داشتم دقیقا همینطوری 

اوایل منم روم نمیشد تا دو سال اینطورا گذشت الان خیلی رک و محترمانه حرفمو میزنم خودمو راحت میکنم

در مورد کار کردن هم عروسی میکنی راحت میشی یکم تحمل کن 

تازه من بعد عروسی مادرشوهرم رسما گفت مثل مهمون نیا نرو با اینکه من ظرفارو میشستم کلا یروز میموندم ولی الان  عروس دیگه گرفته بزور بخواد تو ظرف شستن کمک کنه اونن بزوررر

حس این خلاااااص شدنو میخوام دقیقنمتاسفانه من باید یه سال عقد بمونم

منم یک سال عقد بودم فقط زیاد نرو تا احترامت حفظ  شه اشتباه منو نکن همه برای من زبون باز کرده بودن کوتاه میومذم در مقابل آزار و اذیتهای اون و خواهر شوهرم ک فقط منو راه بدن خونشون ک از شوهرم دور نمونم هیچ وقت حلالشون نمیکنم خیلی عذابم دادن خیلی خیلی الان کریم گرف اصن 

کلا اروممم ولی تو تاپیکم بخوای سر ب سرم بزاری میشورم میزارمت کنار
2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز