خانمایی که بچه داری و سختیاش رو تجربه می کنین می شه بیاین.

بیخیال عزیزم حرص نخور. بعضیا پافشاری بیهوده میکنن رو بعضی مسائل واقعا نمیدونم چرا درک نمیکنن زندگی هر کسی متفاوته. مثلا وقتی من به مادرشوهرم میگم بچه داری خیلی سخته و همش استرس و نگرانی هست میگه پس چطوری من چهار تا داشتم و به همه کارامم میرسیدم. میگم بابا بخدا قدیما فرق داشت خونه هاتون عین مسجد بود یه دونه مبل یا میز یا وسیله ی شکستنی نداشت. خونه حیاط داشته بچه ها میرفتن بازی میکردن سرشون گرم بوده از صبح تا شب. آشپزخونه ها در داشته بچه همش آویزون کابینت و بهم ریختن وسایل و چسبیده به مادر نبوده. الان مگه میشه مثل قدیم بچه داری کرد؟ روحیات آدما هم متفاوته بعضیا بچه شون تب ۴۰ درجه هم داشته باشه عین خیالشون نیست پیاز میذارن کف پاش میگن خوب میشه. حالا من با یه تب کوچولو کلی نگران میشم

خخخخ وای حرصم رو در میاره این بچه با کاراش مثلا الان میخوابونمش بعد ی ساعت بعد بیدار میشه هرکار میکنم نمیخوابه میبرمش تو سالن بازی هی خمیازه میکشه و چشماش میماله میبرم میخوابونمش خب بچه آخه خوابت میاد چرا بیدار میشی منو بد خواب میکنی خب حداقل َپشت سر هم سهساعت بخواب 

اصلا مادر شوهرم میگه بچه های قدیم اینجوری نبودن راحت بزرگ میشدن الان هزار دردسر دارن 

دو تا دو قلو یا دو تا پشت هم؟

بله دو تا دوقلو تا چند ماه سخنی هاش بیشتره

البته فقط برای خواب و شیر و پوشک

چون مجبور نیست پشت سر هم ببره حمام

ولی حرف من تک فرزندی و چند فرزندی بود

نه دوقلو

من تجربه ی خودمو میگم

شما فقط از حستون میگید

تجربه نکردید

همون قابلمه که ۴ تا پیمانه برنج میپزه ۵ تارم میپزه

همون ماشین لباسشویی که ۳ تا می‌شوره ۴ تارم میشوره

توو این موارد که تغییر خاصی نیست

تازه بچه ها باهم بازی میکنن و سرگرمن به مادر نمیچسبن میشه غذا پخت میشه کتاب خوند حتی من از وقتی شاغل نیستم خیاطی هم میکنم

همو آروم میکنن به هوای هم غذا مبخورن به هوای هم می‌خوابند و.... بدغدایی و بشین قاشق قاشق بده نداریم ، دومی از اولی کلی چیز یاد میگیره لباس عوض کردن و سرویس رفتن و..... خیلی قشنگه 

عرض کردم میخواد مطمئن شه شما هستید ، حرصتونو بهش منتقل نکنید وگرنه یک بچه جیغ جیغوی عصبی می‌سازید آرام و عاشق باشید 

والا دیونش هستم انقد دوسش دارم که وقتی بیدار هم میشه و واقعا اعصابم خورده دوست دارم بگیرم بوسش کنم فقط اصلا نمیتونم عصبانیتم رو نشونش بدم اصلا 

آره دیگه به خیلی چیزا اهمیت نمیدادن بچه رو شبا کنار خودشون روی زمین میخوابوندن بچه راحت میخوابیده. حالا برای من که مهمه شیر شبش رو به موقع قطع کنم و اتاق خوابش رو به موقع جدا کنم معلومه چه سختی هایی داره. همه چیز نسبت به گذشته تغییر کرده. حالا به غیر از اون از هر خانواده تا خانواده ی دیگه هم شرایط فرق داره. الان دخترعموی من سه تا بچه داره میگه چهارمی هم دوست دارم بیارم. خداوکیلی باید ببینیش چه آدم ریلکسیه. یعنی رفته بودیم خونه شون پسر دومش نوزادش رو به زووور بغل کرده بود میاورد ما از ترس سکته کردیم که نکنه این بچه رو بندازه. آخرشم انقدر فشارش داده بود تا گذاشتش زمین کل شیری که خورده بود رو بالا آورده بود😁😁😁 خوب معلومه که روحیات من با روحیات اونا خیلی فرق داره اونا خیلی ریلکسن

از شیرت متوجه میشع