تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

نمیدونم رفتی یا نه ولی یه کشش و جاذبه ای این وسط هست که اصلا نمیذاره به نرفتن فکر کنم... نه فقط من که بچه ها هم که کوچیکن یک ماهه دارن اربعین اربعین میکنن... به سختی هاش فکر نمیکنم و هیچ وقت سخت نبوده. پارسال هم رفتیم به لطف خدا با سه تاشون که محمدجواد ۷ ماهه بود. دختر دومیه مریض بود اول راه، شوهرم حال درستی نداشتن اما... اصلا وقتی افتادیم تو مسیر نجف حال همه خوب شد... این راه حال آدمو خوب میکنه... برای گرما هم تدابیر خاص خودمونو داریم خب... از نصف شب ساعت ۲ تا حوالی ساعت ۹ صبح راه میرفتیم خنک و عالی... بعدازظهر هم از ساعت ۴ تا ساعت ۶ کلا دوساعت میرفتیم مابقیش رو خواب بودیم تو موکبها یا بچه ها در حال بازی و خوشگذرونی بودن. 

نمیدونم این هماتوم چقدر میتونه مهم و آزاردهنده باشه اما من بد اخلاقی دارم اونم اینکه تو راه زیارت هیچی جلو دارم نیست. سر دختر اولم که بی تجربه هم بودم لکه بینی داشتم. دکتر شیاف داد میذاشتم از ۶ هفته تا ۱۱ هفته تقریبا درگیر بودم خب اون موقع تهران بودیم خونمون طبقه سوم بود پله های زیاد، درس و کلاس دانشگاه و طبقات دانشگاه... سرتو درد نیارم شرایط فراهم شد برای عمره دانشجویی متاهلی...

هرچی شوهرم گفت اگر بریم و این بچه چیزیش بشه چی؟ گفتم نمیشه خیالت راحت... اون با ترس اومد جلو و من با قلب مطمئن گفتم باید بریم...همونم شد. نیت کردم ختم قرآن اون ماهم رو به امام رضا هدیه کنم و این قضیه تموم بشه... خدا هم لطف کرد از همون شب اول تو فرودگاه دیگه لکه بینی تموم شد که تموم شد که تموم شد...

راستش الانم خیلی وقته نیت کردم از شب شش محرم که این لکه بینی ها تموم بشه ختم قرآنم رو هدیه کنم به باب الحوائج شش ماهه امام حسین ولی با توجه به شرایطم و یکم هم تنبلی نرسیدم مرتب بخونم... شاید اگه مرتبش کنم قضیه حل بشه...

نمیدونم چندماهته عزیزم ولی من وقتی باردار شدم تا دو هفته فقط خوراکم گریه بود بدون اینکه به همسرم بگم. همش میترسیدم بگه خب دیگه پس توبمون با بچه ها من میرم... داشتم نابود میشدم دیگه سپردم دست امام حسین گفتم من اصلا نمیتونم تصور نیومدن رو بکنم... می میرم بدون کربلا... همینجور مونده بودم چی کار کنم و چی بگم بعد دیدم خود همسرم گفت خب یکم بیشتر رعایت کن لکه بینیت تموم بشه که بعدا برای اربعین مشکلی نداشته باشیم. انگار دنیا رو بهم دادن... مونده بودم چی بگم اصلا. فقط مثل دیوانه ها ته دلم میگفتم قربونت برم حسین جان... 😭😭😭

ماشالله بهتون

نه عزیزم متاسفانه قسمت نشده تاحالا

یه سال بنابود بریم پاسپورت و این چیزارو هم آماده کردیم که بحث کرونا و این چیزا نذاشت بریم..دیگه قسمت نشد

امسالم که با بچه یه ماهه کلا قیدشو زدم

تا چندسال آینده هم که میفته تو گرمای شدید...من مثل شماها نیستم تو شرایط سخت خیلی کم طاقتم خیلی...میفتم به غرو نق زدن تمام اجر سفرم به باد میره

عزیییزم

خوش به حالت . منو ویژه دعاکن تو این حال و احوالی گه داری

قربون دل پاکت ان شاءالله روزیت بشه

من هشت هفته هستم

یعنی اصرار کنم به رفتن، توکل به خدا، دلم اونجاست

دعا کنید ان شاءالله روزی همه بشه روزی منم بشه

منم خیلی دوست دارم برم ولی از مردای محرمم هیچکس چند روزه نمیره پیاده روی. یا نمیان یا خادمن یا یه روزه مسیرو هروله میکنن. منم که نه خودم میتونم تند و زیاد برم چون سابقه سقط دارم نه بچه ها میتونن چون کوچیکن و زود خسته میشن :( 

اگه کل مسیر پر بود شاید سعی میکردم تنهایی با بچه ها برم ولی مخصوصا آخراش خیلی خالی میشه. با کاروان هم قبلا رفتم. ولی راضی نبودم چون هی ماشین میگیرن ولی من دوست دارم کل مسیرو پیاده برم. برای همین نهایتا جدا افتادیم. حالا اگه کسی کاروانی سراغ داره که راضی بوده ممنون میشم معرفی کنه شاید روزی ما هم بشه

فداتون ممنون. شما ویبک شدی؟ ورزش چی؟

ممنونم عزیزم 😍ویبک شدی شماهم؟

@مویز    

سلام مادرای عزیز. وقت بخیر

از مادرای شیرازی کسی هست که با دکتر حاجی باقری ویبک شده باشه؟

سلام دوستای گلم خوبین؟

ببخشید چند روز بی خبر رفتم دردای پراکنده کمر و زیر دل داشتم کارامم زیاد بود فرصت نشد. امروز ۳۹ هفته پر شد اومدم ویزیت ۴فینگرم ۶۰ درصد افاسمان سر پایین شرایطم خوبه درد ممتد کمر و شکم دارم ولی قابل تحمل.... انقباض ندارم

قراره ورزش کنم و یکم از تدابیر انجام بدم اگر تا شب دردا شدید شد برم بیمارستان.... خیلی التماس دعا دارم از همگی

اگر بیمارستان رفتم حتما خبر میدم 

سلام عزیزم التماس دعا دارم😊

شرح حال گفتم