2777
2789
عنوان

آسم کودکان

| مشاهده متن کامل بحث + 501 بازدید | 35 پست
اره عزیزم خونه م 

خداروشکر بیشتر مواظب خودت و روحیه ات باش

اون دفعه از حرف جاری تو بیمارستان حرصم گرفت

کلا آدم بیشعور بیشعوره دیگه

مراقب خودت و سلامتیت باش که از همه چیز بهتره

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



خداروشکر بیشتر مواظب خودت و روحیه ات باش اون دفعه از حرف جاری تو بیمارستان حرصم گرفت کلا آدم بیشعو ...

دوباره اومدن خونه دیدنم شام از بیرون گرفتیم بهش برخورده بود توقع داشت خودم بایستم غذا بپزم 😂😂😂😂 منم بشقاب اینا نیاوردم با همون یبارمصرف گذاشتم جلوشون لیوان و همه چی یبار مصرف جاریمم خط قرمزش ظرف یبار مصرفه خیلیی حرص خورد🤣🤭😂

خودمعلی هرگز نمی بخشمت
دوباره اومدن خونه دیدنم شام از بیرون گرفتیم بهش برخورده بود توقع داشت خودم بایستم غذا بپزم 😂😂😂😂 ...

مرسی دستت درد نکنه که جیگرم خنک شد

خب بلند میشد ظرف می‌آورد بعد خودشم می شست

والا یه جاری داشتم جدا شده رفته الان ولی انقد ماه بود.من مریض میشدم برام پر پر میزد

من ۵ سال بیماری روحی شدید داشتم.افسردگی بسیار شدید.جوری حالم بد بود که همه قطع امید کرده بودن و بجای آرزوی درمانم آرزوی مرگم رو می کردن.یه روز از این روزا تصمیم گرفتم که حالم خوب بشه و از تمسخر و تحقیر دیگران خودمو نجات بدم.حال من از اون چیزی که میشه تصور کرد خیلی بدتر بود.من بلند شدم با تکیه بر خودم و خدای خودم و زدم تو دهن تمام اون هایی که از شکست و نابودی من خوشحال بودن.من دوباره افتخار پدر و مادرم شدم.دوباره مایه ی فخر فروشی مادرشوهرم شدم.دوباره عزیز همسرم شدم.اینو یاد گرفتم که حال کسی عوض نمیشه مگر اینکه خودش بخواد.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   narzgol  |  44 دقیقه پیش