2777
2789
من اولین خبر بارداریمو به مادرم گفتم ولی اینقدر بد باهام حرف زد که اشک از چشمانم جاری د دلم واقعا شکست من پدر و مادر شوهر ندارم خدا رحمتشون کنه به همسرم گفتم خیلی خوشحال شد به خواهر شوهرم زنگ زدم خیلی یلی خوشحال شد قربون دقعه ام میرفت برادر وهرامم خوشحال شدن و تبریک گفتن ولی جاریهام همشون ناراحت وقتیم برادر شوهرام تحویلم میگیرن و بهم محبت میکنن زناشون حرسشون در میاد کسای که از بارداریم خوشحال نشد خانواده خودم بود و جاری هام دلیلشم این بود که منو شوهرم عروسی نگرفتیم فقط رفتیم پابوس آقا امام رضا

مامانت چراااااااا؟ عروسی نگرفتین چرا الان جاریها ناراحتن
اُفَوِّضُ اَمری اِلی اِللّه،اِّنَ اللهَ بَصیرُ بِالعِباد...
من عروس دوم هستم، جاری اولم پنج شش سال بچه دار نشد، ولی من بعد دوماه از عروسی باردار شدم، همشون خوشحال بودن، اما دو ماه و نیم بود سقط کردم ، دپرس شده بودن! بعد شش ماه دوباره باردار شدم ، ولی به هیچکس نگفتیم، ترسیدیم دوباره سقط بشه، همون موقع جاری سوم که تازه عروسی کرده بودند باردار شد، ولی خارج رحم بود، من تو ماه چهارم که جنسیت رو فهمیدم به مامانم گفتم یه نوه پسر داری! شوهرم هم به گفت، همه خوشحال شدن وتبریک گفتندوتبریک. ولی جاری هامو درک میکردم، الان پسرم پنج سالشه، و یه دختر هم باردارم، جاری سوم یه دختر دو سال ونیم داره، جاری اولم بعد از ده سال باردار شد و الان یه پسر چهار ماهه داره.

خداروشکر ک هر سه تاتون باردار شدین.وهمچنین جاری اولت.خدا هیچکسو نازایی امتحان نکنه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

وقتی به مادر شوهرم گفتم کربلا بودن اما انگار زیاد خوشحال نشد چون بهم تبریک نگفت به هیچ کس هم نگفت من باردارم نه به دختراش نه به برادرشوهرم که باهاشون بود گفتم بیاد تبریک میگن اما امد بازم هیچی نگفت چند وقتی از امدنشون گذشت اما بازم هیچی تا اینکه همسرم گفت ناراحت شدم و چرا از همه پنهون کردن با اینکه نوه اولشون بود بعد تبریک گفتن ما هم خنگ جعبه شیرینی گرفتیم براشون بردیم بعد بدنیا امدن نی نیم هم نه گلی گرفتن نه شیرینی خیلی اون موقعه ها دلم شکست و کلی گریه کردم
من تنبلی تخمدان داشتم هزاران کیلومترم از خانوادم دور بودم بخاطر باردار شدن هر روز ورزش میکردم و سه تا قرص متفورمین میخوردم برام عادی بود تاخیر تو پریود اما سینه درد شدیدم بشکم انداخت وقتی بی بی چکم مثبت شد از خوشحالی جیغ زدم خدایا شکرت تو دلم نی نی دارم .قربونت برم تروخدا برام بمون اول به همسرم بعد خواهرم گفتم بعد خانواده همسرم .همه خوشحال شدن خیلی
من این حروف نوشتم چنان ک غیر ندانست/تو هم زروی کرامت چنان بخوان که تو دانی
متاسفانه من مادرشوهرم موقع نامزدیمون فوت شد. ولی مطمئنم اگه زنده بود خیلی خوشحال میشد چون همسر من ته تقاریش بود و بچه های دیگش همه سر و سامون داشتن جز شوهرم. خدا رحمتش کنه. پدرشوهرمم مطمئنم خیلی خوشحال شد ولی کلا بروز نمیده. خواهرشوهرامم خوشحال شدن اما اگه بچم پسر بود 100 درصد بیشتر خوشحال میشدن. فقط دلم برای مادر خودم میسوزه که خیلی دلش میخواست بچمو ببینه اما مریض شد و منم که بیمارستان همراش بودم برای روحیه گرفتنش اولین نفر بهش گفتم باردارم...گرچه بازم بچمو ندید و تو ماه ششم بارداریم پر کشید و تنهام گذاشت...نور به قبرش بباره...:(

خدا مادر و مادر شوهر تو رحمت کنه، انشالا که بچه هات زیر سایه پدر مادر بزرگ بشن
من و همسرم برای مادر همسرم کیک گرفتیم بعد روی یه کارت نوشتیم مامان بزرگ من دارم میام از طرف نی نی. بعد که مادر همسرم خوند از خوشحال گریش گرفت بغلم کرد بوسم کرد. خودم باورم نمی شد انقدر خوشحال بشه.
من چمد روز پیش به مادرشوهرم گفتم.با شوارم کلی نقشه کشیدیم.اول اون زنگ زد به مامانش گفت خانومم حالش بده زنگ بزن حالشو بپرس.بعد مادر شوهرم زنگید ک من نتونستم جواب بدم.دوباره خودم زنگ زدم.اولش انقد حرف تو حرف اومد که کلا یادش رفت بپرسه من چرا مریضم دیگه خودم گفتم من چند روزه حالم خوب نیست اون بنده خدا هم ک کلا فکرش یه درصدم نمیرفت باردار باشم کلی حدسای خنده دار زد.اخرش خودم گفتم باردارم.اونقدر ک فکر میکردم خوشحال نشد اخه من تنها عروسشونم اینم اولین نوشون!ولی میدونم ته دلش قند آب میکنن
منی که دیگر من نیست
عید نوروز امسال دوماهه باردار بودم و کسی خبر نداشت صبح خونه مادر شوهرم از خواب بیدار شدم تیشرتم عکس یه دختربچه روش بود مادرشوهرم گفت این دخترخودته؟؟اخه پدرشوهرت میگه احساس میکنم بارداره!!!!همسرمم گفت اره بارداره مادرشوهرم هم سریع له دختراش خبر داد اونام کلی خوشخال شدن و بالا پایین پریدن الانم که دوماه از تولدش میگذره خیلیییییی دوسش دارن و طرفدار پروپا قرصشن

کیمیا جون چی شد آخر سقط نکردی?خداروشکر..الان بچتو دوست دارن?
اینجا تاپیک خوش شانسهاست. میگم اونایی که طرفشون محلشون نذاشته برن واسه خودشون یه تاپیک بزنن، من اونجا میام نظر میدم :))) عنوانش هم بذارن چطور به شما بی محلی شد :))

موافقم باهات به شدت
Lilypie First Birthday tickers

زنده باد عشق!!!

مادر شوهرم وقتی فهمید تبریک که نگفت هیچ کلی هم نفرین و دعوا کرد خواهر شوهرم و پدرش خوشحال شدن ولی جرات تبریک و ابراز احساسات نداشتن همسری هم که هنوز توی شوکه.. عوضش مامان و خواهرم مخصوصا بابام کلی بهم تبریک گفتن..
مادرشوهرم تا فهمید یه لبخند خشک و خالی زد و گفت ما فکر میکردیم شما اجاقتون کوره!!!!!!! چقدر منو لرزوند و حرصم داد هم بماند بهم میگفت وای به حالت اگه بیام بالا ببینم یه ذره گرد و خاک رو زندگیت باشه حالا که حامله ای سرم درد میکرد میگفت میخوای بمیری روت نمیشه؟ بچم به دنیا ا ومد گفت چه سینه های آشغالی داری وای به حابت اگه بیام ببینم بچم گرسنه مونده خواستم برم خونمون مهمونی شیر بهم گفت بری خونه مامانت اینا بگی فلان کارو برام بکنین بهت میگن برو بمیر !!!! خدا شاهده هربار دیدمش اونقدر بهم زخم زبون زده که فقط از دستش گریه کردم هر بار خواستم ببخشمش اما آدم نشد آرزوم بود منم مثل بقیه بیام بگم خیلی خوشحال شدن اما چه میشه کرد قسمت مام همین بود
فاالله خیر حافظا" و هو الرحم الراحمین
به شوهرم کادو کفش بچه دادم و ازش فیلم گرفتم. خیلی خوشحال شد. مامانم هم کلی خوشحال شد. خونواده هر دورو دعوت کردیم رستوران شام اونجا بهشون گفتیم... اووووه رستورانو بهم ریختن :)))) یادش بخیر
مامان که میشی رنگ دنیا عوض میشه!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز