ده ساله ازدواج کردم سه چهارسالى میشد که سرویسم کردن که بچه بیار وقتى بالاخره راضى شدم و باردار شدم پدر شوهر که ندارم نادر شوهر که اصلا به من تبریک نگفت خواهر شوهر کوچیک اندکى خوشحال شد خواهر شوهر بزرگه فقط تبریک اس ام اسى , تا تعیین جنسیت هم چون همه نوه ها پسرن گیر که اگه دختر نبود اصلا به ما نگو منم خودم عاشق پسر , وقتى فهمیدم پسره فقط بهشون اس ام اس دادم هیچکدوم جواب ندادن و فقط به شوهرم تبریک گفتن بعد زایمانم که بلایى به سرم اوردن درجا شیرم خشک شد عب نداره خداى من و امثال منم بزرگه مهم شوهر و بچمن که بهشون عشق میدم و عشق میگیرم