با حرفات فقط تونستم گریه کنم
اونجا ک گفتی نه دلتنگ کسی هستم نه هیچی ....
آره وقتی آدم کسیو ک همه جونش بود و از دست میده . دیگه نبودن بقیه ب چشمشم نمیاد ...
ی جورایی انگار انتقامه نداشتن اونو از آدمهای اطرافت میگیری ....
انگار نخندیدن با اون ؛حرام کرده خندیدن با بقیه
انگار حاله ک احوال اونو نمیتونی بپرسی احواله هیچ کس برات مهم نیس
راستش آدم وقتی یکیو بیش از اندازه دوست داره ولی کنارشندارتش ..... دیگه انگار بقیه رو هم نمیتونه دوست داشته باشه
دور از جونه بقیه ولی خبرمَرگشون هم به هم نمیریزدت ... چرا ؟
چون خودت ی به هم ریخته واقعی هستی... چون قلبت خودش خورده ... مگه خوردتر میشه ؟
گاهی وقتا باید بگی اینم از شانس من تو دنیا....
پُر از آسیبی میدونم.... شاید ب حرفم بخندی .. ولی حداقل از راهه خُدایی فاصله نگیر تا وسط دردات بتونی بگی خدا توان بهم بده تحمل کنم
بتونی از خدا بخوای یا مال تو کندش ؛یا آرومت کنه
کاش.... کاش خودمون مراقب نبودیم ... خدا بیشتر از قلبمون مراقبت میکرد
گاهی درده قلبمون از توانمون خیلی بیشتره ....