۵۵
فروغ که از بازار اومد بی دل و دماغ بود خواستم باهاش صحبت کنم که گفت سردرد دارم و میخوام بخوابم ، رفت تو اتاقش و شهرزاد اومد اتاقم .
دو تا لیوان چایی با باقلوا آورده بود و گفت حوصله گپ و گفت داری ؟
حقیقتش حوصله نداشتم اما چیزی بهش نگفتم ، چایی رو داد دستم و گفت طلا گفت امروز با محمد نشستی به چای خوردن و همایون کفری کردی .
خنده مستانه ای کرد و گفت فقط تویی که میتونی افسار این همایون بکشی بخدا اگر همین من بودم حتما یه بلایی سرم آورده بود اما تو چی ؟
از گل نازک تر بهت نمیگه ، تو بخاطر ما هم که شده باید این خان داداشمونو نرم کنی .
با تعجب بهش نگاه کردم که خودشو یکم جمع کرد و گفت نه این که بخاطر ما ، منظورم اینه ببین برای خودش ارزش قائله ، میگه همه فدابشن که من به کسی که میخوام برسم .
خودمونیم ولی بدجوری دل همایون بردی ، همایونی که به ساعت نکشیده همه دلشو میزدن الان برای خواستن تو زمین و زمان بهم میدوزه .
اگر تو زن همایون بشی اونوقت شاید ازدواج خانم خونه با پایین دستش هم زیاد بد نباشه ...
سرش پایین انداخت و گفت میفهمی چی میگم ، از همون روزای اول میدونستی و به روم نمیاوردی .
از همون روزی که خدا ذلیل کنه منو که بخاطرم از همایون کتک خوردی میدونستی چخبره...
بهش نگاه انداختم و گفتم همایون اگر صد تا بچه هم از من بیاره تهش عشق حسن باید به گور ببری شهرزاد.
اون مردِ هرکار دلش بخواد میتونه بکنه ولی تو چی ؟
اصلا از کجا معلوم همین الانشم با مادرت شوهر ایندتو انتخاب نکرده باشن؟
شهرزاد جلوی گریشو گرفت و گفت مثل فروغ بیچاره ؟
شاهگل چند تا دیگه مثل فروغ باید فدا بشن تو این خونه ؟
میدونی مارال هم همایون شوهر داد؟ تا یه شب به عقدش نمبدونست دوماد کیه اصلا؟
مادرمون چی ؟ سرسجاده خدا رو شکر میکنه مرد بالاسرمونه .
این چه بزرگتریه که ما بخاطرش داریم فدا میشیم؟ من دارم فدا میشم شاهگل ، دقیقا مثل فروغ
گفتم چیکار کنم !؟ فکر کردی من زن همایون بشم چیزی عوض میشه ؟
شهرزاد اشکاشو پاک کرد و گفت شاید آره ، ببین شاهگل من فروغ نیستم که از عشق تب کنم اما چشم بگم و بشینم سرسفره عقد . من اگر باب دلم نشه رسوایی به بار میارم .
نگاه به شهرزاد انداختم و گفتم ارزششو داره ؟ حسن رو میگم؟ مطمینی همینقدر تو رو میخواد ؟
اگر انقد میخواد چرا هنوز مهر یاسمین تو دلشه؟
شهرزاد کفری شده بود از حرفم ، نفس عمیقی کشید و گفت بلانسبت غلط کرده هر کی که گفته