۵۸
چرا انتظار داشتم اینا از جاشون بلند بشن؟
رفتم جلو و سلام کردم ، مادر پریسا از جاش بلند شد و با اکراه دست داد ، پریسا سرجاش نشسته بود . دستمو که به سمتش دراز کردم لیوان چایشو زمین نذاشت و دست نداد .
با حرص بهش نگاه کردم و خواستم بشینم که صندلی خالی نبود ، فروغ گفت بیا جای من بشین برم برات یه چایی بریزم .
هنوز حرفمو نزده بودم که همایون بلند شد یه صندلی آورد گذاشت کنار صندلی خودش و گفت بشین .
متوجه نگاه های زیر چشمی شمسی خانم بودم .
پریسا گفت معرفی نمیکنی همایون ؟
همایون گفت شاهگل مهمان مادرم هستن .
خبری از بدری خانم نبود مریض احوال بود و مشغول استراحت بود وگرنه حتما منو ضایع میکرد .
پریسا مدام از خودش تعریف میکرد و از معلم جدید زبان خارجه اش میگفت و این که معلمش گفته شاگردی به با استعدادی تو توی دنیا نیست .
همایون هم بی توجه بهش فقط سرتکون میداد، یکهو بی مقدمه اومد بالا سرم و گفت برو سرجای من بشین با همایون کار دارم .
صندلی شو نزدیک تر کرد و دقیقا بغل به بغل همایون نشست چند کلمه ای باهاش حرف زد که به سختی هم نشد بشنوم .
بعد از توی کیفش یه چیزی درآورد و داد به همایون .
همایون گذاشت رو میز ولی پریسا دوباره جعبه رو برداشت با خنده نگاه به همایون کرد و گفت دستتو بده .
دست همایون گرفته بود و ساعت بند چرمی رو انداخت تو دستش .
همایون نگاهی به ساعت کرد و شمسی خانم برای این که حرف عوض بشه رو کرد به فروغ و گفت برای شب لباس چی میپوشی؟
بین حرف و حدیثا متوجه شدم که مادر پریسا و مادر آقای دکتر باهم دوست صمیمی هستن و حتی پریسا هم با خواهرش خیلی رفت و آمد داره .
همایون نیم ساعتی نشست و بعدش بی حوصله گفت من میرم بالا یکم استراحت کنم ، خیلی سرم درد میکنه تا ناهار منو بیدار نکنید .
میدونستم داره فرار میکنه همیشه همین حرف تکراری رو میزد .
به یک ساعت نکشید که پریسا حوصله اش سر رفت.
گفت من برم یه بهار نارنج دم کنم برای همایون شاید سردردش بهتر شد ها ؟
اینو گفت و رفت بالا .
تا انداختن سفره یک ساعتی طول کشید ، بدری خانم هم به جمعمون اضافه شد و همه سر سفره آماده بودن که شمسی خانم گفت فروغ جان قربون دستت میری پریسا و همایون رو صدا کنی ؟
تعلل فروغ که دیدم گفتم تو بشین من میرم ، تو اتاق هم یه کاری دارم .
به راهرو که نزدیک میشدم صدای خندهی پریسا رو میشد شنید ، نمیدونم حسادت بود یا هر چیزی اما عصبی بودم از دست همایون .
نزدیک اتاق که شدم صدا به وضوح شنیده میشد ، مشخص بود در اتاق بازه
صدای پریسا رو شنیدم که گفت میگم این فروغ رو چرا دادی به دکتر ؟