سلام به همگی
من هم تجربیاتی مشابه و حتی وحشتناک تر داشتم که شاید باورکردنی هم نباشه
من دو هفته اس بطور کا با خانوادم قطع ارتباطم و حال خودم و زندگیم خیلی بهتره
امروز برای یه کاری به یه اداره ای رفته بودم
متوجه یه چیزی در خودم شدم
با چنان اعتمادبنفسی رفتم و به بهترین شکل کارم انجام شد
متوجه شدم با قطع ارتباطم اعتماد بنفسم برگشته
و ترس و واهمه گذشته رو از آدمای اطرافم ندارم
صاحب تاپیک میدونن من خونمم نزدیک مادرمه
و با همراهی همسرم دارم اثاثم رو جمع می کنم برم مستاجری
درسته خونه خودمه
اما برا آرامش روانم و آرامش زندگیم میرم
و هممون راضی هستیم
چون بر همه عیان شده رفتاراشون
حتی خانواده همسرم پشتم هستن
چون سال هاست به دوش می کشم و تایید خیلی ها باعث شد جرات مقابله پیدا کنم
من نه تنها مادرم بلکه برادرامم خیلی شبیه مادرم هستن
فقط پدر و خواهرم رو دارم
خواهرمم ایران نیست
پدرمم ازشون میترسه
چون سه تا داداش گردن کلفت دارم
خواهرم نجات پیدا کرد
و من و پدرمم یواشکی داریم کار مهاجرتمون رو می کنیم
تا اون موقع بهتره دور باشم
چون نیاز به آرامش دارم برای پیشبرد اهدافم
الان مادرم از هیچ روشی برای کشوندن من سمت خودش دریغ نمی کنه
اول مهربونی
دید نشد تهدید
نشد پیغام پسغام
من این راه رو صد بار رفتم و برگشتم
من براش حکم یه قربانی رو دارم
تا امروز که ۳۳ سالمه صد بار قربانی کرده
اما دگ نمیتونم
دست چپم تیر می کشه
من باید بخاطر دخترام سلامت بمونم
فک می کنم قلبم داره تموم میشه
خواهرم بخاطر همین موضوع عروق قلبش گشاد شد
عمل قلب باز کرد
منم دارم به اون سمت میرم
و ترجیح میدم جونمو بردارم فرار کنم
مادرم یعنی اون زن هیچوقت عقب نمیشینه
اون برای رسیدن به هدفش همه رو زیر پاش له می کنه
الان تمام قصدش نابودی منه
هر اتفاق بدی برام بیفته میگه آه من گرفت تو خیر نمیبینی
در حالی که خودش و پسراشو صاحب خونه کردم
خونه ای که برادرم میشینه به نام منه
اما میزارم و میرم همشون خوب میدونن اگه نبودم هیچی نبودن
اما مهم نیست
من دنبال تایید و مهرطلبی نیستم
دگ بزرگ شدم
خیلی آسیب دیدم تا فهمیدم
خدا به داد برادرزاده ام برسه
چون مادر نداره و زیر دست اون زنه
مادرشم خودش بیرون کرد تا طعمه بعدی رو نگه داری کنه
تا حالا ۴ تا عروس اومدن رفتن
هرکس خلافش باشه حذف می کنه
گاهی از خدا گله می کنم که چرا اون همراهیش می کنه
چرا اینجور آدما خداشونم بزرگه
فقط این سوال رو دارم