2777
2789
عنوان

پیامدها و راهکارهای زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر

| مشاهده متن کامل بحث + 4191 بازدید | 205 پست

ایکاش این تاپیک ادامه پیداکنه ، تجربه بچه ها خیلی برام اموزنده بود ممنون از همتون ، متوجه شدم مادرم از رنج کشیدن من لذت میبره برای همین سعی میکنم جلوش خوشحالی نکنم یا وقتی نیست ورزش میکنم ، همش میخواد مانعم بشه ، اوایل که اشپزی میکردم هیچی نمی‌گفت خیلی حالت سرد در حالی که بقیه کلی تعریف میکردن کلا غذاهای متنوع دوست دارم بپزم ،الان فهمیده این راهیه برای جلب توجه جلو بقیه میگه آره اینو سوگندم درست کرده ،بعد کسی نیست نمیذاره یه چیز درست کنم یا میگه این مواد و ندارم اون گرونه ....یعنی من توخونه پدری ام امنیت ندارم ، کلا این زن هرچیز که من بتونم باهاش رشد کنم جلوشو میگیره

زیباترین لحظه ها شانسی نیستند،بلکه بدست خود ما ساخته می‌شوند...

تنها امیدی که دارم اینه که شاید یه روز بتونم اونقدر ازش دورشم که آرامشم رو بدست بیارم ، دخترای قشنگ فرشته های مهربون من تازه فهمیدم سالهاست بایه دیو زندگی میکنم من دیگه هیچ حسی ندارم ،فکر می‌کنم یه یتیمم،اشکال نداره همین که خدا میبینه برام کافیه ،قبلا بهش بی احترامی میکردم اما با اینکه منو با حرفاش تحقیراش تا مرز جنون میرسونه سکوت میکنم و می‌سپارم به خدا

زیباترین لحظه ها شانسی نیستند،بلکه بدست خود ما ساخته می‌شوند...

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

عالی عالی عالی😍😍😍😍

تازگیا برگهای گل مرجان و کالانکوئه م زرد شده،بنظرتون دلیلش چیه؟

راستی کل کامنتهاتون رو خوندم تازگبا کتاب مادران سمی و خودشیفته رو خوندم بسیار جالب بود،پیشنهاد میکنم بخونین، 

دلیل رفتارهای مادر گفته و روشهای مقابله رم توضیح داده، 

و اینکه مادران خودشیمقابله بعضی بچهاشون خیلی اهمیت میدن و اونارم خودشیفته میکنن و باقی بچها دچار تلهدهای اطاعت، ایثار، محرومیت هیجانی، رهاشدگی و توجه طلبی میشن،دکتر طباطبایی فر و دکتر مونا چراغی کلیپهای جالبی دارن،دوس داشتین تو این زمینه هم.مطالعه کنین تا از درون ب ارامش برسین

عالی عالی عالی😍😍😍😍

تازگیا برگهای گل مرجان و کالانکوئه م زرد شده،بنظرتون دلیلش چیه؟

راستی کل کامنتهاتون رو خوندم تازگبا کتاب مادران سمی و خودشیفته رو خوندم بسیار جالب بود،پیشنهاد میکنم بخونین، 

دلیل رفتارهای مادر گفته و روشهای مقابله رم توضیح داده، 

و اینکه مادران خودشیمقابله بعضی بچهاشون خیلی اهمیت میدن و اونارم خودشیفته میکنن و باقی بچها دچار تلهدهای اطاعت، ایثار، محرومیت هیجانی، رهاشدگی و توجه طلبی میشن،دکتر طباطبایی فر و دکتر مونا چراغی کلیپهای جالبی دارن،دوس داشتین تو این زمینه هم.مطالعه کنین تا از درون ب ارامش برسین

تنها امیدی که دارم اینه که شاید یه روز بتونم اونقدر ازش دورشم که آرامشم رو بدست بیارم ، دخترای قشنگ ...

عالی عالی عالی😍😍😍😍

تازگیا برگهای گل مرجان و کالانکوئه م زرد شده،بنظرتون دلیلش چیه؟

راستی کل کامنتهاتون رو خوندم تازگبا کتاب مادران سمی و خودشیفته رو خوندم بسیار جالب بود،پیشنهاد میکنم بخونین، 

دلیل رفتارهای مادر گفته و روشهای مقابله رم توضیح داده، 

و اینکه مادران خودشیمقابله بعضی بچهاشون خیلی اهمیت میدن و اونارم خودشیفته میکنن و باقی بچها دچار تلهدهای اطاعت، ایثار، محرومیت هیجانی، رهاشدگی و توجه طلبی میشن،دکتر طباطبایی فر و دکتر مونا چراغی کلیپهای جالبی دارن،دوس داشتین تو این زمینه هم.مطالعه کنین تا از درون ب ارامش برسین

بچه ها مامان من خودشیفته نبود ولی فوق العاده سختگیر و کنترلگر بود به شدت روی من حساس بود و خیلی کنترلم می کرد و می خواست دقیقا اونی باشم که اون می خواست واسه همینم خیلی اعتماد به نفسم پایین بود خیلی مشکلات داشتم و دارم هنوز چون مادری داشتم که هیچوقت از من راضی نبود همیشه من بدترین بودم براش همیشه ایراد و سرزنش ، هیچ تحسین و پاداشی در کار نبود ، خیلی به من احساس حقارت می داد کل نوجونیم باهاش درگیری داشتم افسردگی و اضطراب شدید داشتم ، احساس تنهایی احساس بی کسی ، احساس اینکه هیچکس دوسم نداره ، کم کم شروع کردم به خوندن کتابهای روانشناسی و ریشه خیلی از مشکلاتم رو فهمیدم ، فهمیدم که باید بپذیرم مامانم هیچوقت از من راضی نمیشه و دست از کسب رضایتش بر دارم ، باید بپذیرم ازش عشق و محبتی نخوام و خودم به خودم عشق بدم امیدم که ازش قطع کردم تا حدودی روحیه ام بهتر شد هر چی ازم می خواست می گفتم باشه و بعد کار خودمو می کردم هر از گاهی هم دعواهای وحشتناکی داشتیم که کارمون به کتک کاری می کشید ، دیگه نمی تونستم مثل نوجوونیم چیزی نگم جلوش وای میسادم بارها منو به مرز جنون و خودکشی رسوند جوری که بابام حتی بهش می گفت مگه تو نامادری این هستی ؟ ولش کن دست از سر این بردار ، برادرهامم خیلی جاها طرف منو می گرفتن و اون تنها می موند در نهایت ازونجا که با پدرمم به شدت اختلاف و درگیری داشتن سالها ، مادرم خونه رو ترک کرد و رفت طلاقشو گرفت ، یکی از دلایل طلاقشم من می دونه ، خلاصه الان با مادربزرگ و خالم زندگی می کنه از وقتی دور و تنها شده رابطه اش با منم خیلی بهتر شده دیگه بهم گیر نمی ده می تونم خیلی مسائلم رو بهش بگم اینجوری بهتون بگم که بعد از سالها احساس می کنم مادر دارم ، باهام مهربون شده ، برام دلسوزی می کنه کارایی که هیچوقت ازش ندیده بودم قبلا ، اون موقعها فقط دشمنی بود و آزار و اذیت ، یه دلیلشم اینه که برادرام که همیشه باهاشون بهتر از من بود الان دور شدن و رفتن سوی زندگی خودشون ، فقط من براش موندم و اونجوری که من هواشو دارم و بهش رسیدگی می کنم اونا نمی کنن ، خلاصه خواستم بگم منم تجربه ای دارم از یه رابطه سمی و پرتنش که به مرور زمان رفت به سمت بهبود ،  استارتش هم با جدا شدن مادرم از ما بود که هم خودش راحت شد هم ما ، به قولی دوری و دوستی .

غزل_نامدار@

ممنونم عزیزدلم ک تگم کردی چ تاپیک خوبی   واقعا ممنون ک بیادم بودی در رابطه با این موضوع  ❤ لطف کردی بهم 

خانمهای کم سن و سال و ترجیحا مجرد  تاپیکام شرکت نکنید من ازشنیدن حرفای شعارگونه و بچگونه   خسته ام  .......!

تنها امیدی که دارم اینه که شاید یه روز بتونم اونقدر ازش دورشم که آرامشم رو بدست بیارم ، دخترای قشنگ ...

سلام گل صحرا

عزیزم حالا که بیشتر توضیح دادی تازه دارم می فهمم چه انسان بزرگ و با ارزشی هستی. گفتی تو جمع اذیت میشی و احساس شرم و گناه و نقص داری. باید بگم کاملا میفهممت، تمام اینایی که گفتی دقیقا منم. منم بارها از زبون بقیه شنیدم که چرا اینقد استرس داری؟! من از بچگی هر وقت مجبور بودم تو یه جمع باشم از اول تا اخرش، حتی اگه یک کلمه هم حرف نمی زدم، مدام تو دلم در حال سرزنش کردن خودم بودم، اینقد از وجود خودم شرم داشتم و خجالت می کشیدم که دلم می خواست زمین دهن باز کنه و من برم توش که جلو چشم بقیه نباشم، در حالی که نه کاری کرده بودم، نه حرفی زده بودم و نه حتی مرکز توجه کسی بودم. پس خیلی خوب حالتو می فهمم. 

به نظر من تو می تونی الهام بخش همه بچه های تاپیک باشی، چون چندین بار تونستی با اراده و پشت کار خودت، با وجود شرایط سختی که گفتی داشتی، اونم تو این شرایط اقتصادی، به درآمد برسی و این به هیچ وجه کار کوچکی نبوده و نیست.
واقعا نام کاربری که انتخاب کردی برازندته «گل صحرا»! تو درست مثل همون گلای صحرایی، با تمام لطافت و ظرافتی که داشتی و داری تو دل صحرا برای زندگیت جنگیدی و دووم آوردی. نازنینم، می دونم رنج زیادی رو متحمل شدی، ولی یادت باشه ما، حتی اگه خودمون هنوز نتونسته باشیم از ته دل باور کنیم، دیگه اون بچه های ضعیف و ناتوان و وابسته نیستیم. ما علیرغم تمام شکنجه ها و آزارهای بی امان اون آدم زنده موندیم و بزرگ شدیم! ما می تونیم قدم به قدم بهتر بشیم
 و یه روز برای همیشه از قفس ذهنی که اون برامون ساخته پر بکشیم...

تنها امیدی که دارم اینه که شاید یه روز بتونم اونقدر ازش دورشم که آرامشم رو بدست بیارم ، دخترای قشنگ ...

دوست خوبم از صمیم قلب امیدوارم یه روز بیاد که ازش دور بشی، اینقد دور که دیگه دستش بهت نرسه که بخواد آزارت بده، اینقد دور که بتونی در نبودش شکوفا بشی، اون تجربه های تلخ رو پشت سر بذاری و تبدیل به همون کسی بشی که همیشه آرزوشو داشتی. چون معتقدم تو واقعا لیاقتشو داری. 

نمی دونم اگر من جای تو بودم و اون تجربه تلخی رو که گفتی سال ها درگیرش بودی داشتم زنده می موندم یا نه، بعید می دونم می تونستم دووم بیارم! تو خودت بهتر از همه ما به سختیا و موانع مسیری که پشت سرگذاشتی واقف هستی و ازت خواهش می کنم از صمیم قلب به خودت افتخار کن، همونطور که من و همه دوستانت در این تاپیک بهت افتخار می کنیم. می دونم صدای اون زن همیشه تو گوشت پلی میشه که مدام سرزنش و تحقیرت میکنه، مدام میگه تو هیچی نیستی، هیچی نمیشی، به هیچ دردی نمی خوری و..‌. نمی گم یکباره اینا رو بریز دور چون می دونم این نگاهی که ماها نسبت به خودمون داریم، حاصل تلقین مداوم و سالیان دراز اون آدمه و مثل نقشی که روی سنگ حک شده باشه، پاک کردنش به این راحتیا نیست. اما دلم میخواد در کنار اون صدای منفی و سمی که تو سرت کاشته شده بیای و یک صدای دیگه، هر چند ضعیف، اضافه کنی: صدای خودت و همه ما که بهت میگیم تو فوق العاده ای.
نیازی نیست حتما تحصیلات دانشگاهی داشته باشی، لازم نیست ستاره درخشان هر مجلس و محفل باشی. همین که تو اون خونه تونستی زنده بمونی و با وجود تک تک آسیب هایی که‌ دیدی سلامت روانتو تا همین حد حفظ کنی کاری فوق العاده تر از گرفتن هر مدرک دانشگاهی و درخشان تر از هر ستاره سینمایی انجام دادی. کی میگه همه مسیرهای یکسانی رو باید طی کنن تا بشه بهشون بگیم موفق؟!!! برای یکی مسیر از ده ها پله بالای صفر شروع میشه، برای یکی از صفر و برای یکی مثل ماها از  فرسنگها زیر صفر! حتی همین الانم با تمام تلاشهایی که کردیم، شاید بعضی از ما هنوز راه زیادی در پیش داشته باشیم تا به نقطه صفر بقیه آدما برسیم.
ولی عزیزم، کی میگه کار ما کوچیک، بی ارزش و بی فایده اس، بجز صدای سمی همون آدم که مدام تو سر ما تکرار میشه و تکرار میشه و تنها هدفش اینه که بقیه زندگی، امید و آینده ما رو هم به لجن بکشه؟ پس تسلیم صداش نشو. باور کن مسیر رشد اینقد پر هیجان و جذابه که هر چقدر و تا هر کجاش هم که پیش بریم ارزششو‌ داره. قرار نیست حالا که دیروزمون رو‌ ازمون گرفتن فردا رو هم دو دستی بهشون واگذار کنیم.
می دونم راه دشواره و تنها کاری که از دست ما بر میاد برداشتن قدمهای کوچک، کند و حلزونیه اما بدون که تو تنها نیستی. ما با تمام وجود اینجا هستیم که برای هر قدم کوچیک، کند و حلزونیه که علیرغم تمام بندهایی که به دست و پای جسم و روحت داری بر می داری، از صمیم قلب تشویقت کنیم و برات از ته دل هورا بکشیم، چون خیلی خوب می دونیم تو این مسیر هر قدم چقدر بارزشه.
اگه دیگه نمی تونی گل پرورش بدی عیبی نداره، خیلی عالیه که آشپزیت خوبه، معلومه که ذاتا کدبانویی. تمام سعیت رو بکن که این دفعه از این راه به درآمد برسی. (اینو با قدرت و دل قرص به تو میگم و شاید به این راحتی به کس دیگه نگم چون می دونم تو قبلا تجربه‌ مشابه داشتی و از پسش بر میای ) اگرم به هر دلیلی نشی با داشتم اون همه ذوق و‌هنر که تو وجودت داری یه راه دیگه پیدا کن. اگه خواستی بیا اینجا و از هر قدم هرچند کوچکی که تو این راه بر می داری برامون بگو که انگیزه ای بشه برات. فقط نذار محتاج اون آدم بمونی. اگه بتونی برای بلند مدت پس انداز هم بکنی که دیگه عالی میشه.
در مورد شادی و ورزش نکردن پیشش هم بسیار کار خوبی می کنی. درست متوجه شدی که اونا چشم‌دیدن حال خوب ما رو ندارن. پس تا می تونی به همین کار ادامه بده و نذار بفهمه خوشحالی. سعی کن‌ تا می تونی جلوش یه‌ موجود خنثی باشی، نه شاد، نه غمگین، نه وحشت زده، نه‌ مشتاق ... کلا یه آدم بی تفاوت باش جلوش. آفرین که دیگه سعی می کنی باهاش یکه بدو نکنی. خودت بهتر می دونی اونا از واکنش های از سر خشم و درموندگی ما تا چه‌ حد ارضا روحی روانی میشن. کلا از اینکه برسوننت به جنون لذت عجیبی می برن. پس بهتره بهشون خوراک ندیم و کلا خنثی و‌ بی تفاوت باشیم‌ جلوشون. البته‌ نمیگم همش خودتو‌ سرکوب کنی، چون اینم کار درستی نیست. اگه می تونستی مشاوره رو ادامه بدی عالی بود چون تو جلسه مشاوره فرصت برون ریزی عواطف و احساسات منفی به بهترین‌ وجه بهت داده میشه، اما اگرم نمی تونی، خودت وقتایی که اون پیشت نیست از تکنیک هایی مثل صندلی خالی (جستجو کنی میاره) استفاده کن تا حس های منفیت تخلیه بشن، دره اینجا هم که همیشه بروی تو دوست نازنینم بازه، اگه فکر می کنی حرف زدن با ماها بهت کمکی میکنه بیا و‌ هر چه‌ می خواهد دل تنگت بگو. من حتی اگه‌ اون لحظه آن نباشم بلاخره میام و می خونم. مطمئنم‌ دوستان دیگه‌ هم که بیان‌ و بخونن مرهم دردت میشن.
عزیزم عمیقا خوشحال میشم به زودی از موفقیت روز افزونت بشنوم، گل صحرای نازنینم...








ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792