فک کنم کسی نیست بخونه ولی مینویسم خالی بشم
بزرگتر شدم هرروز بیشتر فهمیدم چقدر وضعیت بده
15 سالم که بود از اون شهر جابجا شدیم رفتیم شهر خودمون
و همه چیز خیلییییی بهتر شد
کمتر میخوابید بیشتر حرف میزد وزنش کم شد کلا روحیش بهتر شد
دیگه غذا درست میکرد برامون منم خیلی کمکش میکردم
من یه پا آشپز شده بودم بخاطر همین تنبلی مامانم
الان شوهرم کیف میکنه میگه دستپختت خوبه همه فن حریفی همه کاری رو بلد بودی از روز اول ازدواج
خودساخته بار اومدم