مادرشما درمقابل مادرمن فرشته ست
داستان زندگی منو بخونید راهنمایییم کنید بچه ها
اول بگم من همیشه احترامش رو گذاشتم خیلی[ هم زیاد
دوم وضع مالی مادرم فوق عالیه
ماسه خواهریم هرچی فکر میکنم یکبارمحبتی از طرف مادرم بهم نشده
من دختر بزرگم قیافه وشکلم هم شکر خدا خوبه.
😡یادمه بچه بودم مادرم میگفت تو دخترمن نیستی من فقط مادراینم]خواهرم]،منم فقط گریه میکردم پدرم اومد گفت بهتر است لیاقت تورو نداره
😡وقتی میرفتم خوراکی برای خواهرم بخرم نصفش رو برمیداشتم دعوام میکرد میگفت تو نباید بخوری
😡روز اول مدرسه تنها رفتم با دختر همسایه،اونم مدرسه اش فرق داشت بقیه راه رو خودم رفتم
😡نمیزاشت درس بخونم یکی دوبار دعوام کرد کتابامو پاره کرد
😡میگفت نه درس بخون نه ازدواج کن فقط بشین کارهای خونه رو بکن
😡پدرم همیشه میگفت این گناه داره تو نشستی این باید کار بکنه،میگفت چیکار کرده مکه
😡دخترهای فامیل بهم میگفتن کوزت
😡پول توجیبی بهم نمیداد اصلا
😡اولین بارپریود شدم منو دعوای بدی کرد،یادم نمیاد برام نوار خریده باشه همیشه ازمال خواهرم استفاده میکردم یا پارچه
😡نمیزاشت پیش مهمون بیام عارش میومد
😡یکبار باهاش رفتم عروسی گفت خجالت میکشم برو جای دیگه بشین
😡اصلا مدرسه ی منو بلد نبود
😡خیلی کار کرده همینها یادمه
تنها حامی من پدرمه،به زور رفتم دانشگاه،ازدواج کردم،خداروشکر راضی ام
جهاز منو خواهرم زمین تا اسمون فرق داشت اون تختخواب،مبل.فرش...من هیچ
مشکل الانم اینه هفته ایی یکبار عصرها میرم به خواهر کوچیکم میگه این زیاد میاد
وقتی میرم فقط غر میزنه.تا دوروز سرم درد میکنه ،شام ساده میزاره اونم شوهر فقیرم نمیاد
من به خاطر بچها هام میرم به خاطر دیدن پدرم وخواهرم
الان ارتباط ها خیلی کم شده ما فقط هفته ایی یکبار خونه بابام میریم
شما جای من بودید چیکار میکردید دلم واسه خودم وبچه هام میسوزه
خیلی فرق میزاره خیلیبه خوهرام هرروز زنگ میزنه ناهر وشام کباب کوبیده میزاره
ما هیچ(اینارو خواهرم بهم میگه)راهنمایی کنید لطفا