سلااام دوستان مهربونم
امیدوارم حال دلتون خوب باشه
با شرایط فعلی
انگار وزنه های سنگین به پامون بستن ولی ما تلاش میکنیم و با هزار سختی جلو میریم
هنوز امید داریم مثل اون گیاهی که از دل صخره بیرون اومده
چند صفحه آخر رو خوندم
الهی همه مادرا سالم و عاقبت به خیر باشن
خواهر مجرد من هم مادرمو این هفته برده جراحی الکی و بی خود
خیلی ناراحتم هم خودش زجر میکشه هم من کلا درگیر شدم
بدو بدو کارای خودمو میکنم بعد میرم خونه مادرم که یه ذره بهش برسم
الهی عزیزم اینقدررررر خجالت میکشه میگه چرا این کار رو کردم
میگه خواهرت گولم زد وسط ناراحتی زدم زیر خنده
پس اندازشو داده یه جراحی زیبایی انجام داده راستش نپرسیدم دقیق چون خجالت میکشید به روش نیاوردم
فقط دیدم شکمش پانسمانه،سر و کله اش هم کبود و متورم .اولش اینقدر ترسیدم فک کردم دور از جون اتفاقی واسش افتاده
چربی شکم رو فک کنم زده به صورت یا هرچی
ولی فشارش بالاست همش درد میکشه
میگه تو این سن خجالت زده ام ،نباید حرف خواهرتو گوش میدادم
خواهرم مثلاً میخواست مخفی کنه به من گفت کلیه اش عفونت داشت عمل کرده
گفتم نپیچون خواهر ولی نباید سر خود این کار رو میکردی با فشار خون بالا و شرایط سنی این چه کاری بود
فرش قرمز و مت گالا که نمیخواست بره وااای خنده ام گرفت
الهی میگفت مادر بزرگم اومده به خوابش بهش گفته اصلا نماز و قر آن خوندنت قبول نیست چرا رفتی بدنت رو تیکه تیکه کردی
خلاصه اوضاع داریم
میگه زشت میشم دیگه خوب نمیشم
بابام و داداشم فک میکنن کلیه عمل کرده
امروز گفتم عیب نداره استرس نداشته باش تا خوب بشی
نشستی پای سریال جم فک کردی همه حور و پری آن
کلی گریم و مژه و اکستنشن مو و ...دارن
میگه مادر نگو دارم از خجالت میمیرم ،پیش خدا رو سیاهم
کلللی شوخی کردم و خندیدیم ولی همش به فکرشم
شبا از استرس نمیتونم بخوابم
میگم الکی خودشو انداخت تو درد سر
خلاصه اینم از مادر جان ما