مهسا این مشکل ها تقریبا همه جایی هست . باید انقدر بی اهمیت بشی بهشون که ناراحت نشی
ما یکسال برای مادر همسرم تولد گرفتیم تمام خانواده ش دعوت بودن و تنها دخترش گفت من نمیام، دو تا دختر داره ، دختر بزرگش رو ما رفتیم از خونشون آوردیم تهران ( خواهر همسرم ساکن استان دیگه ای هستن)
همه اومدن خیلی شاد و خرم ایشون رو همسرم برده بود بیرون که مثلا سورپرایز کنیم
وارد شد همه رو دید ماچ و روبوسی تا من و نوه دختریش رو دید زد زیر گریه بلند بلند که چرا تو هستی دخترم نیست
هرچی گفتیم خبر داشته ما رفتیم تا خونش دخترش رو برات آوردیم قبول نکرد
تا آخر تولدش ( تولدی که صفر تا صد با زحمت و هزینه من و همسر بود) حتی نگاه نکرد به من