الان این پستو خوندم خنده بر لبم اومد با جملات اخرش که غم از دست دادن عزیز کافیه🤣🤣
یعنی ما تا یک هفته فقط درگیر مهمون و لیست خرید و ناهار چی بخوریم شام چی بخوریم بودیم بعد مراسم هفتم که همه رفتن فرداش تازه منو و مامانم تنها شدیم یاد بابام افتادیم شروع مردیم به گریه کردن.... حالا خنده دارش این بود که همون موقع که ما هنوز صبحانه نخورده بودیم داشتیم گریه میکردیم زنگ زدن چند نفر از اقوام که اون یک هفته نتونسته بودن خدمت برسن، برای عرض تسلیت اومدن.... هیچی دیگه ما دوباره پاشدیم برای پذیرایی و ادامع ماحرا
اما این رسم پاکت دادن رو من اینجا شنیدم ما اصلا رسم نداریم و این مراسم سنگین که میگم هم فقط مخصوص ما نیستا تو تمام فامیل مادریم وجود داره
قشنگ یادمه خاله م که فوت شد خب ما تو یک کوچه بودیم آخر شب گفتیم بریم خونه که جا برای بقیه باشه چون از شهرستانم مهمان بود..... اوه شوهر خاله م قشقرق به پا کرد که یعنی چی میخواهید ما رو تنها بگذارید و برید و ....