این قانون همه جاییه امیدوار
دقیقا زنِ اون دایی که محبوب مادربزرگم بود عزیز بود، با اینکه عروس اولی با احترام و با متانت بیشتری رفتار میکرد و میکنه
یا حتی برای عموم هم همین بود، زنش عزیز تر بود
ولی خود من دایی وسطیم رو بیشتر دوست داشتم و دارم ولی زنش رو نه، نه اینکه بدم بیادا ولی باهاش حال نمیکنم
ولی زن دایی بزرگمو همیشه بیشتر دوست داشتم
اینجام همینه
شوهر جاری موله محبوبِ
شوهرم میگه همه بخاطر داداشم زنش رو دوست دارن وگرنه همه میشناسن این ذاتش چجوریه
حالا همچینم دوستش ندارنا ولی خب بهرحال عروس قدیمی هستن
وای یه چیزی تعریف کنم
دیشب من آخرین نفر بودم که اومدم سر سفره
مادرشوهرم بعد من اومد البته
سفره رو کوچیک باز کرده بودن
من و شوهرم همیشه پیش هم میشینیم، دیگه دیشب دور شدیم از هم
بعد شوهرم هوامو سر سفره داره، از اینم خوشم میاد
برادرشوهرم جا باز کرد و گفت مستقل خانم بیا اینجا
دیدم این جاری موله زیر لب داره غر غر میکنه به شوهرش! که تو چیکار داری و …
برگشتنی واسه شوهرم تعریف کردم، میگه تو حالا مونده اینارو بشناسی😞