بنظرم عامل تمام مشکلات خودم هستم.
باید مثل جاریام باشم.
مثلا یکیشون با اینکه موقع بارداری شوهرش بیکار بود گفت من نمیدونم از کجا من باید سزارین کنم.
بهترین خریدها رو کرد.
برای اسم هم اصلا مشورت نکرد.
فقط سر سفره گفت من این اسم رو انتخاب کردم و تمام.
بنظرم خوب کرد.من احساس میکنم شخصیتم محکم نبوده که حتی برای خرید لباس بچه هم جلومو میگیرن.
الهی عزیززززم
هم ذوق دارین حق دارین هم قبول کنین خب تجربه ندارین
هرکاری دلتون میخاد فقط در حد یه خبر کوچیک یا مشورت با مادر یا خواهر باشه و به بقیه چیزی نگین
بالاخره از تجربه مادر و خواهر بزرگتر میشه استفاده کرد
درکتون میکنم خودم این روزا رو گذروندم اما بازم با اینکه بعضی جاها کار خودمو کردم بعدا دیدم همچین هم بیراه نمیگفتن
خرید تخت وکمد و سیسمونی مخصوصا در خد زیاد برای آدم صابخونه هم به صرف نیس چه برسه مستاجر
امااا خب همیشه که ادم باردار نمیشه
درمورد اسم که فقط و فقط خودتون باید تصمیم بگیرین هرکسی هرپیشنهادی داذ یه لبخند کافیه
الهی به سلامتی تموم کنسن این دوران رو
یکم خب خانواده ایرانی جماعت مداخله گر هستن
اسمشم میزارن ذوق داریم و دوستش داریم کمک میکنیم و...
اما واقعا فقط در حد مشورت دادن در همه کارا بهشون اختیار بدین چون بعد زایمانم هزارتا مشکل پیدا میکتین
درمورد خورد خوراک و خابیدن بیدارشدن و مریض شدن دارو دادن و ....اذیت میشین بخایین همه رو راضی نگه دارین
اما نمیشه هم تند برخورد کرد و کسی رو رنجوند یه روزی مادر شمام حال الان شمارو داشته بخاطر بدنیا اومدن شما ذوق داشته
عزیزدلم
هر کاری می خوای بکنی رو انجام بده و سعی کن بعد از انجام دادنش به بقیه بگید، یا اگه ضرورتی نداره کلا نگید. می دونم سخته اما یه مدت اینجوری پیش بری لذتش رو تازه درک می کنی.
و اینکه نذار حسرت چیزی به دلت بمونه...منظورم افراط کردن نیست اما بعضی چیزا تا سالیان سال حسرت میشه
مثلا مامان من بعد سی سال هنوز ناراحته که چرا با اینکه کارمند بود و درآمد داشت نذاشتن برای جهازش تخت خواب بخره چون گفتن می خوای خونه پدرشوهر بشینی و زشته تخت ببری و این حرفا!
حرفاشون از روی دلسوزی هست اما هیچ تضمینی نیست که درست باشه
هر کسی از دریچه خودش زندگی رو می بینه
با همسرت فکراتونو کنین و تصمیم بگیرید
تصمیمی که به صلاح خانواده قشنگ سه نفره خودتون هست نه خوش آیند بقیه!
در مورد اسم هم همینطوره... خب خوششون نیاد
شما باید خوشت بیاد و پدرش... تمام
راستی من یه دوستی داشتم اسمش رگ« مه سیما» بود
یکی از قشنگ ترین اسماییه که شنیدم البته اون دختر خودش واقعا مه سیما و معصوم بود و این تناسب زیبایی اسمش رو دو چندان می کرد♥️
اها
وای من فکر میکردم البته یعنی همه اینجا همینن به چغندری که میپزن میگن لبو
الان شما گفتی برگ لبو هست میگم احتمالا مثل گرمک و طالبی و شاهپسند و تیل ...اینام خانواده بزرگی دارن که من نمیشناسم
مام تابستون داخل اش میریزیم آش نیست ها میگن بلکه
خمیر رو نازک میکنن برش میدن و بعد ابپز میکنن با همین برگا و ماست سیر دار و میخورن 😅
درکل داشتن باغ یا باغچه خیلی کیف میده
مام باغ داریم اما باغ انگور هست داخلش نمیشه اینجور سبزی و صیفی و ..کاشت
لذتش رو ببرید الهی همیشه
نمیدونم این رو شما چی میگین خانما
اصلا دارین و دیدین و میخورین؟خمیر خیلی نازک برش خورده و خشک شده اس
اینی که ریزومش بزرگ میشه و می پزیم برگاشم سرخ تره لبو می گیم بهش
اما چغندری که ریزوم یا غذه نداره(در حد یه هویج خیلی کوچیک داخل خاک هست فقط) برگاشم سبز هستن رو بهش می گیم چغندر.
آها چه جالب
ما نداریم این چیزی که شما می گین، ولی باید خوشمزه باشه😋😋
مادر بزرگم و خاله بزرگم برای آش ترش مون که رشته داره خودشون خمیر درست می کنن و با کارد تیز رشته رشته برشش می دن که من جون می دم برای همون رشته نپخته اش 🤣
همش هم می گن نخور دلت درد می گیره ولی واقعا خوشمزست😁
نارین جان نگران نباش من هم مثل خودت هستم .
تازگی ها که کلا منوی اصلیمون یک غذا هست در اکثر موارد غذای اصلی یا جوجه کباب هست یا قرمه سبزی و کنارش چیزهایی مثل کشک بادمجان یا بادمجان شکم پر یا اگر بچه ها زیاد باشن ماکارونی .
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز