2777
2789
عنوان

بياين داستان عشق اولمو تعريف كنم

| مشاهده متن کامل بحث + 1019 بازدید | 50 پست

منو ليلا آبرومون جلوي درو همسايه ي اتاقاي ديگه رفته بود و بخاطر كاري كه كرده بوديم رومون نميشد سرمونو بلند كنيم يه دوست ديگم داشتيم اسمش شبنم بود شبنم با ليلا خيلي جور بود و هس يه اتاق سرپرست رفت و امد ميكردنو پچ پچ ميكردن منم يه بوهايي برده بودم نگو كه اره شبنم زير پاي ليلا نشسته كه بيا ببرمت پيش سرپرست بگو كه من كاره اين نبودمو سيگارارى فلاني خريده و همه چي زير سر اونه خلاصه كه براي ليلا همه چي اوكي شد و من شدم ادم بده ولي انقدر بي زبون بودم كه نرفتم به سرپرست توضيح بدم كه اصل قضيه چي بوده و اين شد كه مثل هميشه سر همين بي زبونيام تمام كاسه كوزه ها سر من شكست و ليلا خانم از گناهش تبرئه شد اونم به كمك شبنم ازهمينجا اعلام ميكنم شبنم و ليلا هرجايي هستين بخاطر تهمتي كه بهم زدين خير نبينين انشالله و حلالتون نميكنم كثافتا

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

روزهاي افتضاحي بود رضا اولين عشق زندكيم (اون موقع فك ميكردم عشقه)آب شده بود رفته بود زمين من نزديك يه هفته بود كه خانوادمو نديده بودم و اتفاقي كه تو خابگاه برام افتاده بود وپشت بندش نامردييكه شبنم و ليلا بهم كرده بودن واقعا زندگيمو تاريك و سياه كرده بود بعدها فهميدم كه همون شبنم افعي خودش گزارش مارو داده و اخرشم خودش كاري كرده كه به نفع ليلا و به ضرر من تموم شه الهي شبنم خير نبيني،خلاصه كه اون پنج روز با هر فلاكتي كه بود گذشت و اقا رضايه قصه ي  مادوباره سروكلش پيدا شد

و البته خود برگشتن رضا هم داستان داشت چون توي اين چند روز من هزارتا پيام براش داده بودمو زنگ زده بودم و تمام اينها بي جواب مونده بود من فكر ميكردم قهر كرده اما رضا كه قهرو نبود گاهي هم به ذهنم ميرسيد كه نكنه بلايي سرش اومده با خودم ميگفتن حتما مرده كه جوابمو نميده و بدتر غصه دار ميشدم و روز اخري كه منجر به پيدا شدن سروكله ي رضا شدن من براش پيام دادم و گفتم كه اتفاق بدي برام افتاده و اين بود كه اقا رضا از تو سوراخ موشش در اومد

ازش پرسيدم كجا بودي رضا اخه اين پنج روز چه اتفاقي برات افتاده يود ك جوابمو نميدادي اولش كه خودشو پسر عموش معرفي كرد و گفت من پسر عموي رضا هستم  و رضا بيمارستان بستريه كه من ميگم خودش بود بعد از چند ساعتي كه گفت ميرم گوشيو بدم رضا ،خود مثلا اقا رضا پيام داد و گفت كه اره تو نميدوني چيا شده چه انفاقاتي افتاده كه هرچه بيشتر ميكفت من ميگفتم داري دروغ ميگي و اصلا باور نميكردم رضا بهم گفت كه اونروزي كه مثلا بحثمون شده سكته كرده از دست من و بيمارستان بستري بود😂😂😂ميگفت ساعت ها بيهوش بود و بعد كه بهوش اومدم متوجه شدم نصفي از صورتم بي حس شده و نميتونم تكونش بدم ميگفت تو باعث شدي و بخاطر تو اين اتفاق برام افتاده🤣🤣🤣

خلاصه كه هرچي گفت من باور نكردمو يه عالمه فحش آبدار بهش دادم و براش از اون پنج روز كذايي گفتم كه چي به سرم اومد و بخاطر غيب شدن دروغكي رضا مثلا براي تنبيه كردن من چه تاواني دادم و به چه دردسري افتادم و هرچقدر التماسم كرد كه دوباره بهم برگرديم من قبول نكردم و براي هميشه از رضا جداشدم رضا اين جدايي رو باور نميكرد و فك ميكرد من فط از دستش ناراحتم و وقتي ناراحتيم فروكش كنه دوباره برميگردم بهش ميومدو ميرفت زنگ ميزد زبون ميريخت مثل قبل عشقم عشقم صدا ميكرد اما دريغ از يذره تعيير تو حال من،من مثل سنگ شده  بودم و و ديگه سر سوزني به رضا حسي نداشتم حتي وقتي زنگ ميزد حالم بهم ميخورد ازش چون شواس اينكه دوسش نداشتم فهميده  بودمم چه آدم حيله گريه ولي رضا همچنان ميگفت كه نه داستان همين بوده كه من برات تعريف كردم و تمام سعيشو ميكرد به من عذاب وجدان بده خلاصه كه تا يكي دو سال بعد هم رضا هفته اي يبار زنگ ميزدو التماس منو ميكرد كه برگردم اما من صداش ميكردم داداش رضا بهم ميگفت دوس دختر جديد گرفتم از كارش ميگفت از شركتي كه قراره بزنه از پيشرفتش ولي دريغ از يك ذره توجه از طرف من  ،حتي يادمه سالهاي اخر دانشگاهم كه من يه مقداري جراحي انجام دادمو قيافم خيلي خيلي بهتراز قبل شده بود بازم چندباري ديدمش و ديگه پشممم حسابش نميكردم و هربار رضا با حسرت رفتنمو تماشا ميكرد….

پايان

همین؟؟؟؟؟

به لحظه ای فکر می کنم🍁🍁🍁که بعد از هر بار اشک ریختن🍁🍁🍁صورتم را با دستان خودم پاک می کنم🍁🍁🍁خودم را مرتب می کنم 🍁🍁🍁و به زندگی ادامه می دهم🍁🍁🍁به گذرا بودن همان لحظه فکر می کنم 🍁🍁🍁و گذرا بودن مابقی اتفاقات زندگی 🍁🍁🍁و گذشتن عمری که از شما چه پنهان 🍁🍁🍁به فردایش هیچ اعتباری نیست🍁🍁🍁 و در همان لحظه نفسی می کشم🍁🍁🍁هر اتفاقی که نیاز به بخشش من دارد می بخشم 🍁🍁🍁و می گذارم در گذشته ام برای همیشه بماند🍁🍁🍁و ادامه لحظه های باقی را 🍁🍁🍁 نوش جان می کنم
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز