ما باهم توی یه شهریم اوندیم عروسی داداشم بماند ک خیلی حسودی جاریشو میکنه ولی پسرش از پسرخالش انگشت کردنو یاد گرفته یبار به من دست زد جلوی مامانش چیزی نگفتم ففط گفتم همین مونده انگش بکنی؟؟؟؟؟؟مامانش ففط دنبالش کرد جیزی نگفت فرداش مامانم چایی میاورد سینی به دست بود دوید انگشت کرد بهش مامانم چیزی نگف ولی من پاشدم گوششو گرفتم فشار دادم اونم الکی اشک تمساح زیخت ململنش اومد گف جیشده گفتم اینجوری کرد نشست مامانش تاظهر گریه کرد بعد وسایلشو جمع کرد رف تونه باباش
داداشامم اینجا نیس تو شهرمحل کارشه بهش گفتم گفت خوب کردی بی ادبی کرده ولی زنداداشم😐😐