2794

خاطرات گذشته و عدم ارتباط با همسر

نام ارسال کننده محرمانه می باشد 341 بازدید

سلام. ده ساله ازدواج کردم. ۲۹ سالمه، کودکی بدی داشتم. از وقتی ذهنم کار میکنه و یادم میاد همیشه توی سختی مالی و عاطفی بزرگ شدم. مادرم زن ضعیفه با اعتماد به نفس صفر. خیلی کوچیک بودم که باخواهر و بردارم افتادیم دست مادربزرگم و عموهای مجردم. بخاطر مشکلات بین پدر و مادرم. با ما خیلی بد رفتار میشد مثل برده ها. تا حدی که ۵ تا بچه با فاصله سنی دوسال از ۸ تا ۲ ساله فرار کردیم که برسیم پیش مادرم. خیلی خاطرات بدیه، با هزار بدبختی مادرم مارو برد پیش خودش با فشار مالی خیلی سخت زندگی کردیم پدرم مریض عصبی بود قرص میخورد مدام ما و مادرم رو کتک میزد، همیشه تحقیر میشیدم از دو رو بریهامون، هم بخاطر فقر هم بخاطر اوضاع پدرم. کارگر رفتگری بود و به ما میگن بچه های بابا آشغالی.

حتی روم نمیشد بگم پدرم چیکارست از ترس تحقیر، بدترین اتفاق زندگیم مال ۱۴ سالیمه که اول دبیرستان بودم. با یه پسر دوست شدم منو به بهانه آب خوردن تا در خونشون برد نزدیک مدرسم بود اما دوتا از دوستاش خفتم کردن و بهم گفتن اگر صدام در بیاد ازم فیلم میگیرن و آبرومو میبرن. اونقدر گریه کردم اما فایده ای نداشت. بهم تجاوز کردن ولی به بکارتم آسیب نزدن. بعد منو ول کردن تا مدتها احساس میکردم گناهکار منم. کابوس میدیدم و نمیتونستم به کسی حرفی بزنم، کمبود عاطفه توی خانواده داشتم. کسی توجهی بهم نمیکرد تا وقتی ۱۸ سالگی رفتم دانشگاه همون شهر خودمون، دیگه دوست شدن با پسرها برام راحت بود، با یکی دوست شدم و وابستش شدم. بخاطر توجهش به من، اما اون ازم سواستفاده جنسی میکرد اما من راضی بودم چون خیلی بهش وابسته شده بودم. تا اینکه بخاطر جعل سند افتاد زندان و من با یه تهرانی که حتی همدیگه رو ندیده بودیم و سنتی ازدواج کردم. اما الان احساسی به شوهرم ندارم یا خیلی کم رنگه، نمیتونم بغلش کنم، یا توجه لازم رو بهش بکنم. گذشتم ولم نمیکنه و مدام جلوی چشمامه البته اون هم نزاشت برم دانشگاه یا حتی کار کنم و منو تقریبا توی دست خودش گرفته. دوتا بچه دارم یه دختر و یه پسر. اما نمیتونم شوهرمو اونجور که باید بهش دل ببندم.


اطلاعات تکمیلی

سن ۲۹ جنسیت زن شغل بیکار وضعیت تاهل متاهل
پاسخ مشاور

مشاور خانواده

سلام و وقت بخیر

علاقه اتفاقی نیست باید خودتون هم بخواهید تا ایجاد بشه .مرور و چسبندگی به خاطرات گذشته خودش میتونه مانع این اتفاق باشه .خوب یا بد به هر حال گذشته و ما برای گذشته نمیتونیم کاری انجام بدیم پیشنهاد میکنم از روشهای موجود جهت کاهش اثر خاطرات منفی استفاده کنید و حتی کمک تخصصی بگیرید .برای ایجاد علاقه نسبت به همسرتون سعی کنید ویژگی های مثبت همسرتون رو برای خودتون پررنگ کنید .به نقاط مثبت زندگی فکر و مرور بکنید .برای خودتون برنامه تقویتی بگذارین مثلا ۳ بار به همسرتون  محبت کردید برای خودتون تشویق در نظر بگیرید و..

موفق باشید

تجربه شما

اولین نفری باشید که نظر میدهید
login captcha
پرسش ها و پاسخ های مشابه

خاطرات نامزد قبلی

پاسخ حتما نزد مشاور بروید تا تکنیک هایی را آموزش ببینید مشاوراحساس شما را می‌پذیرد، بسیاری از مراجعه کنندگان در حالی به مشاورین مراجعه می‌کنند که مدت‌هاست از همسر قبلی یا نامزد خود جدا شده‌اند اما فراموشی...

خاطرات گذشته و جدایی

پاسخ سلام همراه عزيز ✋🏻 ممنون از اينكه مارا انتخاب كرديد دوست عزيز ميفهمم شرايط سختي داريد ، بخصوص كه شما بعد از جدايي تان حتي فرصت سوگ رابطه را به خودتان نداده ايد و دوباره ازدواج كرديد .بهتر است كه هر چ...

تاثیر خاطرات گذشته در زندگیم

پاسخ سلام همراه عزيز ✋🏻ممنون از اينكه مارا انتخاب كرديدمتوجه ام كه حس خوبی را تجربه نكرده ايد ، درک ميكنم چقدر دردناک است و كاملا با شما همدردی ميكنم .دوست عزيز اگر رابطه ناموفقی داريم ،بايد بينديشيم و ...

فراموش نکردن خاطرات و روابط گذشته

پاسخ دوست عزیز سلامشرایط سختی رو تحمل میکنید درک می کنم. شکست عاطفی اتفاق دردناکی هستش که برای هر کسی ممکنه اتفاق بیفته ولی مسلما آخر دنیا نیست. وقتی این اتفاق میفته فرد مثل اینکه عزیزی رو از دست داده باشه...