نارسیس بیچاره
خدایان او را به زندگی بدون عشق انسانی محکوم کردند. او عاشق تصویر خودش در یک برکه شد و در حسرت پاسخی از آن تصویر مرد. خودشیفتهها مانند نارسیس، خودشان را آنطوری دوست دارند که در نگاه دیگران انعکاس مییابند. این تصور که آنها خودشان را دوست دارند تعبیر رایج اما اشتباهی است. در واقع آنها از خودشان بسیار بیزارند. خودستایی مفرط، کمالگرایی و تکبر آنها صرفاً پوششی بر بیزاری آنها از خودشان است. در برابر این احساسات، آنها با تحقیر کردن و انتقاد از دیگران، این بیزاری از خود را به بیرون فرافکنی میکنند.آنها از اینکه به خودشان نگاه کنند خیلی میترسند به علاوه چون دچار نوعی کرختی و بیحسی درونیِ عاطفی هستند، ترجیخ میدهند که دیگران آنها را کامل کنند یا به آنها اعتبار بدهند. متأسفانه خودشیفتهها نمیتوانند از کسانی که نسبت به آنها عشق میورزند قدردانی کنند.
تشخیص خودشیفتگی
وقتی به خودشیفتهها فکر میکنیم، معمولاً فردی را با یک منِ بزرگ و متکبر تصور میکنیم (من یا ایگو همان چیزی است که ما در حال حاضر در حال تجربه کردن آن هستیم. من، سازگار کننده فرد با محیط است. حل مشکلات و تضادهایی که میان تمایلات انسان با محیط خارج شکل میگیرد بر عهده من است.الان این منِ شماست که این مطلب را میخواند). برای تشخیص اختلال شخصیت خودشیفته، فرد باید خود-بزرگ بینی، کمبود همدلی و دست کم پنج مورد از خصیصههای زیر را نشان بدهد:- احساس خود بزرگ بینی مانند احساس مهم بودن و اغراق در موفقیتها و استعدادها.
- رؤیای قدرت نامحدود، موفقیت، زیبایی و عشق آرمانی.
- اعتقاد به خاص و منحصربهفرد بودن، و اینکه فقط افراد خاص یا دارای موقعیت بالا میتوانند او را درک کنند.
- نیاز بیش از حد به تحسین.
- انتظار نامعقول دریافت رفتارهای خاص و مناسب یا در جهت آرزوهایش.
- استثمار دیگران در جهت دستیابی به اهداف فردی خود.
- عدم همدلی کافی با احساسات و نیازهای دیگران.
- حسادت به دیگران یا اعتقاد به حسادت کردن دیگران به او.
- رفتارها یا نگرشهای متکبرانه.
شروع اولیه خود شیفتگی
با اینکه همدلی کردن با خودشیفتهها سخت است اما این را هم باید در نظر داشته باشیم که آنها انتخاب نکردهاند که اینطور باشند. رشد طبیعی آنها به دلیل نقص در والدگری والدینشان- که معمولاً مادری است که نتوانسته است پرورش کافی و فرصت لازم برای آرمانیسازی را فراهم کند- متوقف شده است. برخی باور دارند که علت این مسئله، نزدیکی بیش از حد کودک به یک مادر آسانگیر است در حالی که بعضی دیگر آن را به خشونت یا انتقادگری والدین نسبت میدهند. اگر چه همچنان تحقیقات بیشتری در این زمینه مورد نیاز است، اما مطالعه دوقلوها با نشان دادن شصت و چهار درصد همبستگی بین رفتارهای خودشیفته (در هر دو قُل)، یک مؤلفه ژنتیکی را مطرح کردهاند (همبستگی به معنای ساده، به معنی وجود ارتباط آماری بین دو متغیر یا ویژگی است).روانتحلیلگری به نام هاینز کوهات فهمید که مراجعین مبتلا به خودشیفتگی از بیگانگی، تهی بودن، ضعف روانی و کمبود معنای عمیق رنج میبرند. خودشیفتهها در زیر شخصیت به ظاهر محکمشان، با کمبود ساختارهای درونی کافی که به کمک آنها بتوانند انسجام، ثبات و تصور مثبت از خودشان را حفظ کنند و هویت باثباتی پیدا کنند، مواجه هستند. خودشیفتهها مرزهای بین خودشان و دیگران را به خوبی نمیشناسند و بین خود-بزرگ بینی و احساس حقارت در نوسان هستند. خودی (سلفی) که با احساس حقارت آمیخته شده باشد، در واقع به ترکیبی از خودِ بزرگ بین و خودِ بی ارزش شده تبدیل خواهد شد. به این ترتیب که وقتی که فرد در موقعیت بالاتر قرار می گیرد، به عنوان دفاع در مقابل احساس حقارت و شرم، خود (سلف) با منتقد درونی هماهنگ میشود و از طریق فرافکنی، دیگران را بیارزش میکند. هم ارزشزدایی و هم آرمانی-سازی، با شدتِ احساس شرم و افسردگی مرتبط با آن در ارتباط هستند.
اگر چه اغلب افراد در چنین وضعیتهایی دچار نوسان میشوند، اما خودشیفتههای آشکار و پنهان، صرف از نظر از واقعیت، کمتر در وضعیتهای برتری یا کهتری ثابت میمانند که این باعث ایجاد جنبههای مرضی (آسیب شناختی) در آنها میشود. تکبر و تحقیر، حسادت، کنارهگیری، انکار و سرکوب (ناخودآگاه)، پرخاشگری و غضب، فرافکنی (سرزنش یا متهم کردن دیگران به خاطر اشتباهات یا کارهای خود)، ترحم کردن نسبت به خود (به خصوص در خودشیفتههای پنهان)، و اجتناب (مانند رفتارهای اعتیادی) از جمله دفاعهای رایج نسبت به شرم هستند (لانسر ، 2014).
رابطه با یک فرد خودشیفته
معمولاً شخصیت خودشیفتهها در خانه با شخصیت آنها در اجتماع متفاوت است. ممکن است آنها در زندگی خصوصیشان، شخصیتی را که تا چند لحظه پیش از خودشان ارائه میکردند، لکهدار کنند. وقتی آنها یک رابطه عاطفی را شروع میکنند، به منظور محافظت از خود در برابر حساسیت بالایشان نسبت به تحقیر و شرم، شروع به تقاضاها و انتقادگری از دیگران میکنند و انتظار دارند که به خاطر خاص بودن و رفتارهای خاصشان ستایش هم بشوند. آنها دوست دارند که مرکز رابطه باشند و به فرد همراهشان (که میتواند دوست، همسر و.. باشد) به عنوان ادامه خودشان نگاه میکنند.از خودشیفتهها کمال طلب هستند؛ یعنی هیچ یک از کارهای دیگران را درست یا قابل تحسین نمیدانند. آنها انتظار دارند که همسرشان (یا دوستان) انتظارات بیپایان آنها در زمینه تحسین کردن، ارائه خدمت، عشق یا خرید کردن را برآورده کنند و اگر این کار را نکنند رابطهشان را با آنها قطع میکنند، و برایشان اهمیتی ندارد که همسرشان (یا دوست شان) بیمار است یا اذیت میشود. این افراد دوست ندارند «نه» بشنوند و اغلب از دیگران انتظار دارند که بدون هیچ پرسشی نیازهای آنها را شناخته و تأمین کنند. همچنین خودشیفتهها دیگران را دستکاری میکنند تا آنها را وادار کنند که در مسیر مورد نظر آنها حرکت کنند و اگر هم کسی به دلخواه آنها رفتار نکند، یا او را تنبیه میکنند و یا طوری رفتار میکنند که او احساس گناه کند.
تلاش برای راضی کردن یک فرد خودشیفته مانند آن است که بخواهید یک چاه بدون انتها را پر کنید. چرا که آنها بلدند چطور نقصی را در تلاشهای شما پیدا کنند و یا تعریف و تمجیدهایتان را بیارزش کنند. و این باعث میشود که شما همیشه در قبال او احساس گناه کنید. اگر هم آنها برای لحظهای راضی بشوند، به سرعت آن را کم اهمیت تلقی کرده و یا درخواستهای بیشتری را مطرح میکنند. در واقع، آنها با این رفتارهایشان به طور ناخودآگاه سعی میکنند همسران (یا دوستانشان) را مجبور کنند که احساس یک والد سرد، آسیب زننده و غیر قابل دسترس داشتن را تجربه کنند. محرومیت از تغذیه عاطفی واقعی و کمبود مرزها باعث میشود که خودشیفته ها به دیگران وابسته شوند تا بتوانند نیاز سیری ناپذیرشان به تأیید را تأمین کنند.
اغلب، همسر یا دوستان فرد خودشیفته درباره صمیمیت آنها تردید دارند و میپرسند که آیا صمیمیت آنها واقعی است، تظاهر است یا ساختگی است. آنها (همسران، دوستان) از کج خلقیهای غیر قابل پیشبینی، حملات،تهمتهای ناروا، انتقادگری و خشم غیر قابل توجیه درباره بیاعتناییهای کوچک یا خیالی که از طرف فرد خودشیفته دریافت میکنند، احساس فشار و ناراحتی میکنند. این همسران و دوستان، در تلاش بیهوده برای برنده شدن در بازیِ تأیید و حفظ ارتباط، نیازهای خود را فدا میکنند، چرا که میترسند فرد خودشیفته ناراضی شود. در واقع آنها در تعامل با فر د خودشیفته، هر روز خطر سرزنش، تنبیه و نادیده گرفته شدن را به جان میخرند.
همسران این افراد، مجبورند با دنیای سرد خودشیفتهها سازگار شوند و به زندگیِ همراه با رهاشدگی عاطفی عادت کنند. به زودی شک کردن به خود و از دست دادن اعتماد به نفس و عزت نفس نیز به سراغ آنها می-آید. با تداوم این رابطه، ناامیدی آنها بیشتر و پیچیدهتر میشود و با سرزنش دفاعی یا تحقیرهای بعدی تلاقی پیدا میکند. با این وجود، بسیاری از این همسران در زندگی با فرد خودشیفته میمانند، چون هر چند وقت یکبار آن فریبندگی، شور و رفتارهای عاشقانهای که اول بار آنها را شیفته فرد خودشیفته کرده بود برمیگردد (به خصوص وقتی که خودشیفتهها احساس کنند همسرشان میخواهد آنها را ترک کند، بیشتر به این رفتارها روی میآورند). در شرایطی هم که دو فرد خودشیفته به پُست هم میخورند، در حالی که به طرز ناراحت کنندهای به همدیگر نیاز دارند، بر سر اینکه نیازهای کدامشان زودتر مطرح شده با هم دعوا میکنند و به سرزنش و تنبیه همدیگر میپردازند.
وقتی که در رابطه با یک فرد خودشیفته پای چیزهایی بیش از رابطه جنسی به میان بیاید، او فاصله را آغاز خواهد کرد. برای این افراد، نزدیکی عاطفی به معنای از دست دادن قدرت و کنترل است. فکر وابسته شدن برای آنها بسیار آزاردهنده است، چرا که این اتفاق، به طور ناخودآگاه، نه تنها انتخابهای آنها را محدود کرده و موجب احساس ضعف در آنها میشود، بلکه همچنین آنها را در معرض طرد و احساس شرم بیشتر قرار میدهد (لانسر 2014). همسران مضطربِ افراد خودشیفته، دنبالهرویِ آنها میشوند، و به طور ناخودآگاه ترک شدن عاطفیِ گذشته را دوباره برایشان بازسازی میکنند. هر دوی آنها در لایههای زیرین ناخودآگاهشان احساس می-کنند که دوست داشتنی نیستند.
سلام
ممنون از مطلب خوبتون
ای کاش توضیح می دادید که در مواجهه با این افراد چه کار باید کرد؟
من همیشه از خودخواهی و عیبجویی های همسرم ناراحت بودم البته الان بعد از سالها باهاش کنار اومدم و دیگه بهش اهمیت نمیدم ولی اعتماد به نفسم کاملا از بین رفته
همسر من دقیقا پنج تا از شرایطی که گفتید و داره، تا حالا به این اخلاق هاش به عنوان یه اختلال نگاه نکرده بودم
کاش میگفتید چیکار باید بکنم؟
کاربرگرامی سلام .
سوال شما در بخش کلینیک ثبت شد . به زودی کارشناسان پاسخگویی سوال شما خواهند بود . با تشکر