بامداد بابا
سلام
شش ماهگیت مبارک
این بار نمیخواهم از واکسن و تب بعدش برایت بگویم. میخواهم از شگفتترین بخش شش ماهگیت برایت حرف بزنم. از غان و غونهایت.
عزیز دلم
شنیدهام یکی از همکارهای هموطنم، البته چند هزار کیلومتر آن طرفتر، بعد از چند دریا و کوه و اقیانوس، برای پایان نامه دکترایش در مورد معنای غان و غون تحقیق کرده. چه قدر دلم میخواست او ایران بود و تو را میدید و مترجم غان و غونهای تو برای ما میشد.
بامداد گلم
البته که معنای بعضی از حرفهای تو را فهمیدهایم. در فرهنگ لغت کوچکی که از غان و غون تو ساختهایم:
"هوووممم" با صدای تو دماغی و چشمهای هیجانزده یعنی "اونو میخوام بخورم یا لمس کنم"
"گگگگگگ" یعنی عصبانیم و هر چه شدت و ریتم صدایت بالاتر باشد و تعداد گ ها بیشتر یعنی شاکیتری
"ن ن" یعنی نینی. یعنی کوچولوی کارتونی که در موزیک ویدئوی نینی کوچولو میبینی و نه البته نینیهای واقعی دیگر.
"دددد" یا "ددی"معنایی ندارد. اولین حرفی است که یاد گرفتهای. به قول پدربزرگت دم دهان ترین حرف است و ادایش راحت تر. گرچه من دوست دارم فکر کنم "ددی" یعنی من و البته که درست نیست.
بامداد بابا
از حالا میخواهم ماهانه برایت نامه بنویسم. شاید خبرهای هیجان برانگیزتری در این نامههای ماهانه باشد.
تا هفت ماهگیت خدانگهدار بامداد عزیزم. میبوسمت.
هفته بیست و سوم/ آنچه از تو میآموزم
عالی