نینی سایت: روبروی آینه نشسته بودم و داشتم سعی میکردم بچه را بخوابانم. با قلاب کردن دستهایم برایش گهواره درست کردم و از آهنگ «گنجشک لالا... سنجاب لالا...» شروع کردم! همین طوری سارا را توی بغلم تکان میدادم و آرام میخواندم. بعدش هم «لی لی لی لی حوضک... سارا کوچولو دخمل کوچک...» همین طور که برای دخترم شعر میخواندم تا بخوابد، توی آینه نگاه کردم؛ دیدم پلکهایش دیگر دارد سنگین میشود. امیدوار شدم و رفتم سمت اتاق خواب تا او را سر جایش بخوابانم. اما به محض اینکه گذاشتمش توی تخت صدای زنگ تلفن بلند شد و هر چه ریسیده بودم پنبه شد!
بعد از اینکه جواب آن مزاحم وقتنشناس را دادم و سارا را که توی بغلم گریه میکرد، با هزار زحمت ساکت کردم، تلفن را از پریز کشیدم. اینبار از ملودیهایی که برای خواب نوزاد دانلود کرده بودم استفاده کردم که برای خودم هم آرامشبخش بود. روی تخت خودمان دراز کشیدم و برای سارا هم بالش گذاشتم و خواباندمش. بعد آرام آرام تکانش میدادم، که ناگهان صدای آواز از اتاق همسرم بلند شد که: «آتشی در سینه دارم جاودانی ...» دیدم اگر بخواهم لب باز کنم و حرفی بزنم کلا خواب از سر بچه میپرد دستم را دراز کردم موبایلم را برداشتم و توی تلگرام به همسرم پیام دادم: «لعنت بر کسی که در این مکان آواز بخواند!» اما وقتی در جواب دو تا استیکر خنده برایم فرستاد متوجه شدم که بعد از بررسی شرایط عمدا زده زیر آواز. حسابی حرصم گرفت یک دور از اول اجدادش را مرور کردم ببینم آخه این آقای همسر مردم آزار به چه کسی رفته؟ ولی نتیجهای نگرفتم.
بچه را تنگتر بغل کردم و سینهام را در دهانش گذاشتم و شروع به نوازش کردم. کمی طول کشید ولی دیگر داشت خوابش میبرد. این بار محکم کاری کردم و گذاشتم خوابش که یک کم سنگینتر شد سینهام را از دهانش در بیاروم. اما مورد را گذاشته بود ته لثههایش زیر فشار! هی من بکش، او بکش؛ اما ول کن ماجرا نبود. انگار از من به جای پستونک استفاده میکرد خلاصه سینهام را بهسختی از خانم پس گرفتم و همانطور که دراز کشیده بودم به یک خواب راحت فکر میکردم و چشمانم داشت سنگین میشد که یکهو، با یه حرکت ناگهانی سارا دو دست خود را بلند کرد، زد توی صورت خودش و از خواب پرید!
کاخ آرزوی خواب شیرینم زیر صدای گریه سارا ویران شد! یک لحظه آنقدر احساس استیصال کردم که دیگر نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم و پابهپای دخترم اشک ریختم. وسط گریه و هق هق به ذهنم رسید یک کیسه خواب برای سارا درست کنم که در آن بخوابد و دیگر از این اتفاقها برایش نیفتد. یعنی یک کیسه خواب راحت و نرم که هم در آن راحت باشد و هم حرکات دست و پایش کنترل شود تا دیگر اینطوری خودزنی نکند!
فکر کیسه خوابی از جنس ملافه یا تریکوی دو رو پنبه که خیلی هم نازک نباشد، گریهام را بند آورد. رنگش را آبی انتخاب کردم که رنگ آرامش باشد. یک جیب بزرگ برای پاهاش پایین کیسه گذاشتم، دو تا بال که بپیچم دور دستهاش و پارچه از ناحیه سر کمی بلندتر که بیفتد روی صورتش و فضا را برایش تاریک کند. یک جورهایی شبیه یک قنداق نرم که در آن حرکات ریز بتواند انجام بدهد اما پرش و جهش نه!
خدا را شکر کیسه خواب مقداری از مشکلات خوابش را حل کرده اما هنوز بابت این مشکل که کاربری مادر را عوض کرده و از من به جای پستونک استفاده میکند، هیچ راه حلی به ذهنم نرسیده!
نظرات شما
جدیدترین پرامتیازترین