درد دلهای مامان، دلنوشتههای مادرانی است که تجربیات واقعیشان را، نگرانیها و شادیهای مادرانهشان را از دوران بارداری تا تولد و بزرگ کردن کودکشان، با نینیسایتیها درمیان میگذارند.
نینی سایت: امروز 8 ماه از آن حادثه تلخ زندگیمان میگذرد ولی من احساس میکنم سالها گذشته است. روزی که همسرم من و پسر دوسالهمان را تنها گذاشت. با اینکه مدت زیادی از آن اتفاق تلخ نمیگذرد اما دارم تمام سعیام را میکنم که خودم را جمع و جور کنم. بعد از فوت همسرم، من و پسرم پرهام تنها با هم زندگی میکنیم و میخواهم تمام سعیام را بکنم که بدون پدرش، مادر خوبی برایش باشم. باید رو پای خودم بایستم، از این به بعد باید خودم تمام کارهایم را انجام دهم. خیلی سخت است اما باید به خاطر پسرم هم که شده از پسش بربیایم.
آسانترین کارها هم وقتی دست تنها باشی سخت میشود؛ مثلا خرید روزانه. اوایل اصلا نمیدانستم چه موقع به خرید خانه برسم. اگر پرهام را همراه خودم بیرون میبردم اصلا نمیگذاشت به کارهایم برسم، باید مدام بغلش میکردم، هر چه میدید میخواست و زود خسته میشد و بهانه میگرفت. از طرفی هم نمیتوانستم در خانه تنهایش بگذارم و خودم به خرید بروم چون هم به شدت بیقراری میکرد و هم اینکه خودم خیلی نگران میشدم. اما به مرور فهمیدم که چه باید بکنم؛ پسرم معمولا صبحها تا ساعت نه و نیم میخوابد و من از این فرصت برای خرید خانه استفاده میکنم. آهسته میروم و با کلی دلشوره و عجله خرید میکنم نان، میوه و سبزی و... بعد تندی برمیگردم خانه که نکند پرهام بیدار شده باشد.
خرید رفتن با یک پسربچه دو ساله کار سختی است، فقط برای خرید پوشاک خودش مجبورم که او را هم با خودم ببرم ولی در مغازهکه هستیم دلم میگیرد. از این که بقیه مادرها سهتایی به خرید آمدهاند و از شوهرشان هم برای لباس بچه نظر میپرسند، کلی ذوق میکنند و لباسها را به هم نشان میدهند حسرت میخورم. من و پسرم تنهاییم... دیگر کسی نیست که از نگاه من بفهمد که چشمم کدام لباس را گرفته و با لبخند بگوید: «عزیزم قیمتش مهم نیست... همینی که دوست داری رو بگیریم...» یا وقتی لباس جدید پرهام را تنش میکنم، ذوق کند و بگوید: «وای تیپ پسرم عالیه!»
فقط همینها نیست، اغلب مواقع شوهرم موقع آمدن از سر کار به خانه برای پسرم یک اسباب بازی کوچک میخرید ولی قبل از اینکه آن را به پرهام نشان بدهد اول کادوی من را میداد و میگفت: «اول مادر بچهام که میدونم دلش خیلی کوچیکه!» بعد کادوی پرهام را میداد. یادش بخیر. اینها حسرتهایی است که همیشه با من و پرهام میماند.
مامان پرهام
نظرات شما
جدیدترین پرامتیازترین