من خیلی بازیهام دخترونه بود همش مشغول خاله بازی بودم یه چادر گلدار داشتم یه سبد پلاستیکی خرید هم مامانم کوچیکشو برام خریده بود همش می رفتم خرید. با دخترای فامیل عروس بازی می کردم رژ مامانمو یواشکی برمیداشتم دختر عمومو عروس می کردم. به عروسکم یواشکی شیر می دادم بعدش عذاب وجدان می گرفتم😅😆خیلی فعالیتم کم بود ترس از توپ داشتم و حتی وسطی هم نمی تونستم بازی کنم چون خیلی زود می سوختم. گرگم به هوا هم نمی تونستم چون خیلی زودتر از همسنام خسته می شدم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.