2777
2789
عنوان

سلام بچه ها باران هستم بیاین کمکم کنید

| مشاهده متن کامل بحث + 97 بازدید | 53 پست
باران شوهرت که همیشه خونه نیستش. خب مامانت بگو بیاد پیشت. سخته ادم یهو دورش خالی بشه. دوستی فامیلی نمیشه که هیچ کسی رو نداشته باشی.
نزول نصرت الهی، قواعد و سنت‌هاییدارد. به میزانی که با سنت‌های الهیهمراه شوید، نصرت الهی را دریافتمی‌کنید و پیروزی دین خدا به دستشما واقع می‌شود....اللهم نشکوا الیک فقد نبینا و غیبت ولینا....  

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



انجام بده منم اینجوری شده بودم انجام دادم خوب شدم
ڪنارم که هَستی زمان هم دستپاچه می شود عقربه ها دو تا یکی میپرند اما همین که می روی! تاوان دستپاچگی های ساعـت را هم من باید بدهم جانم را میگیرند لحظه های بی تو.😍😍😍
عزیزم مادر من کارمنده.برای کمک به من همیشه خورش میپزه فریز میکنه.یا کدو و بادمجون و سیب زمینی این جور چیزا رو حتی سیر و پیاز تفت میده آخر هفته ها برام فریز میکنه.از اون موقع من تقریبا خیلییییییییییی خیلی راحت شدم.چون با بچه غذا پختنم مکافات بود.بیشتر به خودت و بچه برس.شبا هم بالای سر خودت و نینی دعا بذار عزیزم.
با حیوانات مهربان باشیم.اونا هم مثل ما احساس دارن.مثل ما مادرن.شاد میشن غمگین میشن،میفهمن.تو این روزای سرد یه تکه کوچیک غذامون گرمشون میکنه.به فکرشون باشیم.به بچه هامون دوستی با حیوانات و یاد بدیم.خدای ما و اونا یکیه.مطمئن باشین زندگیمون با محبت به این موجودات بی پناه شادتره.
درخواست دوستیمو رو قبول کن تا بهت بگم گلم
ڪنارم که هَستی زمان هم دستپاچه می شود عقربه ها دو تا یکی میپرند اما همین که می روی! تاوان دستپاچگی های ساعـت را هم من باید بدهم جانم را میگیرند لحظه های بی تو.😍😍😍
با این وضعی که میگی بری خونه مادرت خیلی خوبه برات من اینجوری بودم بچه گریه میکرد منم گریه میکردم جیغ میکشیدم خودمو میزدم اونقدر جیغ میزدم از حال میرفتم بدجور تنهایی فشار میورد بهم بعد دو ماه و نیم مامان و بابام اومدن و تا یه مدت که بودن خوب بودم بعد شش ماه اونا رفتن و من باز تنها شدم و پشتش بازم حامله شدم اذیت شدم هیچ کس نبود به دادم برسه با یه بچه کوچیک و یکی هم تو شکم دمار از روزگارم در اومد رسیدگی به مادر شوهرم هم یه طرف و حرصایی که میخوردم و گریه زاریایی که میکردم سر دومی مامانم نتونست بیاد و خودم مجبور شدم بگذرونم الان دومی دو سالشه و من شروع کردم قرص خوردن نسبت به همه چی حساس شدم صدای بلند دیوونم میکنه گریه و نق زدن اعصابم رو به هم میریزه احساس پوچی میکنم یک ماهه قرص میخورم یخورده بهتر شدم ولی بازم مشکل دارم احتمالا باید قرص قویتر بخورم منظور اینه اگه از اول جلوشو میگرفتیم لبریز نمیشدم و اینقدر هم خودم هم بچه ها اذیت نمیشدیم در ضمن من همش حس میکردم یکی تو خونه هست یا از پشت پنجره داره نگام میکنه اکثرا هم تنها بودم کار شوهرم طوری بود صبح کله سحر میره و شب میاد میتونی تا چله برو خونه مامانت اونا تجربه دارن و میتونن بچه گریون رو اروم کنن خودتم استراحت میکنی
من نميدانستم معني هرگز را… تو چرا باز نگشتي ديگر؟   
باران یه خبری از خودت بده

حرف آدم ها مانند موج دریاست اگر در مقابلش بایستی خسته ات میکند و اگر با آن همراهی کنی غرقت میکند قرار نیست که همه آدمها شما را درک کنند و این اشکالی ندارد آنها حق دارند نظر دهند و شما کاملا حق دارید آن را نادیده بگیرید...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز