2777
2789
عنوان

تبادل نظر فرهنگی هنری

| مشاهده متن کامل بحث + 173603 بازدید | 2695 پست
من رفتن مانیا به امامزاده رو در اپیزودهای بعدی نشان دهنده ی بیداری باورهای خفته اش نمی دونم.میبینیم که به اون دختر عاشق هم میگه : به من که هنوز آرامش نداده.

به نظر من کسی که به این مسائل اعتقادی نداره هیچوقت نمیتونه باهاشون آرامش بگیره.چون دقیقا مثل تلقین میمونه.مثل بعضی از کسانی که بیماریهای سختی مثل سرطان دارن و با تلقین رو به بهبودی میرن اما بعضیها خودشون رو در راه مرگ میبینن.

حتی داروهایی وجود داره که اصلا خاصیت دارویی نداره و فقط به بیماران داده میشه تا احساس کنن دارن درمان میشن و واقعا هم اثر می کنه.

رفتن مانیا به امامزاده رو فقط ناشی از حس کنجکاویش میدونم .اینکه میخواسته ببینه برای اون که اعتقادی نداره این کار چه حسی داره؟
من خودمم گاهی در مورد چیزهایی که هیچ اعتقادی بهشون ندارم کنجکاو میشم.
مثلا هیچ اعتقادی به فال قهوه ندارم.اما یکی از دوستام که اتفاقا خیلی هم اهل مطالعه و دانشه بسیار بهش معتقده. و از روی کنجکاوی باهاش رفتم فال قهوه بدون اینکه اعتقادی داشته باشم و هنوز هم ندارم.

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

پاپاگینا

من نظر دیگه ای دارم در مورد به امامزاده رفتن مانیا، حس میکنم از روی کنجکاوی نیست، چون به هرحال با توجه به حال و هوای جامعه و محیطی که از بچگی توش رشد کردیم تجربه رفتن به امامزاده رو هم داریم و هم در اطرافیان دیدیم(در مقایسه با مثلا فال قهوه)

حس میکنم مانیا از روی سردرگمی و ناچاری میره، یعنی به جایی رسیده که با عقل و دانسته های خودش به نتیجه نمیرسه و به قول معروف کم آورده و همین حس ضعف و ناتوانی باعث میشه هر روشی رو حتی اگه به نظرش معقول نباشه و یا اعتقادی بهش نداشته باشه انجام بده
من هم با دالیا و ترنم موافقم

کنجکاوی صرف مال شرایط فراغته نه استیصال ومانیا تو این زندگی گیر کرده. همین هم که میگه به من که هنوز آرامش نداده یعنی توقع گرفتن آرامش رو ولو اندکی داشته وگرنه میگفت به من که آرامش نداد!

یه مثال خوب برای درک این حال مانیا رو میشه توی یکی از نامه های فروغ به شاپور دید . فروغ توی یه مرحله از زندگیش از شدت سرگردانی و ناآرامی فکر می کنه شاید بهتره به مذهب رو بیاره...

منتها تقابل تجربه پیرزن ودختر جوان و مانیایی که بین این دو قرار میگیره نشون میده مانیا هم مثل فروغ این فکر رو زود از ذهنش پاک میکنه و آرام جستن در سایه دین رو رها میکنه. چون اگر اشتباه نکنم اونی که دوباره باهاش مواجه میشه در این مسیر دختره ونه پیرزن آرام یافته. با این ایده هم که روح پیرزن سر شده مخالفم. من با چنین مادرانی برخورد از نزدیک داشتم عمیقتر از اونی هستند که میشه تصور کرد و به جای تسکین درد به معنای درد رسیدند و وفتی چیز ی معنادار شد صاحب اون چیز هم بزرگ میشه...
اونهایی که مقالات دهخدا رو خوندن به یاد بیارن تفاوت واکنش ایرج میرزا و آشیخ هادی(اگه حافظه ام یاری کنه) رو در برابر مرگ فرزند. یه شباهتهایی داره به تفاوت واکنش دختر در برابر اندوهش و واکنش پیرزن. در واقع شاید اونی که سر شده دختره .چون موهاش رو میتراشه تا به این آرامش برسه و این موها استعاره از زنانگی و عواطف زنانه است. یعنی آرامشش در گرو فراموش کردن عواطف لطیفشه و نه برخورد منطقی وعمیق با موضوع درد.
دالیا جون شاید اینطوری که میگی باشه و مانیا به جایی رسیده که میخواد از راهی به آرامش برسه.اما در این اپیزود که پیرزن بهش اصرار میکنه که بیاد داخل امامزاده امتناع میکنه و از حالت چهره اش مشخصه که تمایلی نداره و کار دارم بهانه ایه که میخواد پیرزن دست از سرش برداره.

اما به هر حال در اپیزودی که با دختر راجع به امامزاده رفتن صحبت میکنن بیشتر میشه در موردش صحبت کرد و این اپیزود خیلی جای حرف نداره.

اگه موافق باشین فردا بریم سر اپیزود 4
کیارستمی تقریبا در اواسط فیلمش تقابل مانیا و یک زن خیابانی رو دستمایه ای قرار می ده برای اشاره به زندگی قشر خاصی از زنان که به صورت ظاهرا غیرقانونی و البنه نه مخفی و زیر زمینی بلکه کاملا اشکار! در بستر اجتماع وجود دارند و فعالیت می کنند.

به نظرم از بین داستان های مختلفی که این زنان رو به این نقطه رسونده کیارستمی داستانی رو انتخاب کرده که تا حدی با فیلم خودش اشنایی بیشتری داشته باشه .. کلماتی که از اغاز فیلم در اپیزود های مختلف بوده اند و حالا دیگه برای تماشاچی صورت آشنایی پیدا کرده اند تو این اپیزود هم تکرار می شن :
تعللق داشتن... وابستگی ..
تعلقی که در مفهمومی خاص زندگی مانیا رو از هم پاشوند و در مفهومی دیگر زندگی این زن رو... یک بار با افراط .. یکبار با تفریط...
زنی رو داریم که ظاهرا از عدم وابستگی اش احساس رضایت می کنه .. ماندانا تو اپیزود قبل می گه :
* عشق * وابستگی می آره .. و این زن عشقی نداره و وابستگیی هم نداره و این درست مثل اینه که آدم از نعمت زندگی کردن محروم باشه .
در گذشته این زن خیابانی چیزی شبیه گذشته ی دختری که در اپیزود بعدی خواهد امد تشریج می شه همون داستان ضمنی.. دختری به انتظار و به امید ازدواج با مردی است که در لحظات آخر به دلایلی جا میزند و دختر رو با دنیایی از ارزوهای بربادرفته تنها می گذارد .
آیا این زن همون فردای اون دختر هست؟ می تونه باشه می تونه هم نباشه!
آینده این دختر به دلایل زیادی نامعلوم خواهد بود .. اینکه اون ارتباط در چه حد بوده و اینکه چقدر و چگونه خانواده / محیط و جامعه پذیرای مجدد اون هستند و ... همگی در گام های بعدییی که یک زن شکست خورده در عشق بر خواهد داشت موثر هستند .
شکست خوردن در یک رابطه احساسی در همه دنیا و برای همه انسانها کم و بیش مشکل هست منتها چیزی که در بعضی جوامع مثل جامعه ما اون رو سخت تر و گاهی جبران ناپذیر می کنه این هست که عمدتا شکست در عشق برای نوع زن مساوی با سرخوردگی در محیط اطراف و جامعه هست و راه برگشت به عقب گاهی کاملا بسته و غیر ممکن خواهد شد.
زنانی که به این ترتیب از * مرد * و * جامعه * رانده و شکست خورده می شن به روش های مختلفی مبارزه می کنند یا مثل مانیا
یا مثل دختر تو امامزاده
و یا مثل این زن روسپی
که به نظر من این آخری درواقع دست به خود کشی زده ! اگر چه خودش شاید این طور حس نکنه و یا نخواد که حس کنه ! انتخاب چنین روشی در زندگی علی رغم تمام توجیهاتی که میشه داشت روحیه و منطق خاصی رو می طلبه که برای من قابل پذیرش نیست.
این رو هم بگم که با وجود اینکه باور دارم دسته ای از افراد ( زن و یا مرد ) مریض وارانه دست به این کارها می زنند و لذت می برند اما در مورد این نمونه که کیارستمی نشون داد حس کردم این زن علی رغم شعارهایی که میداد قلبا به یک زندگی معمولی و نرمال تمایل بیشتری داشت.

نکته قابل تاسف تر! حضور ماشین پلیس و صدای آژیر پلیس بود در صحنه ای که زن به راحتی سوار ماشین مردی می شد!
از نحوه ی مکالمه ی این زن با مانیا نوعی فرافکنی کاملا مشهود بود.و مشخص بود که قبلا هم در مورد کارش با برخی از افراد صحبت کرده که مدام می گفت: می دونم الان میخوای منو ارشاد کنی - نصیحت کنی و در جایی : مسخره کردن هم نداره ها میدونم الان داری مسخره ام میکنی.

و تمام این ها عکس العمل هایی بود که احتمالا از دیگران دیده بود که این نشان دهنده ی فرهنگ ما ایرانیهاست که قضاوت در مورد دیگران برامون خیلی عادیه و همینطور دخالت .

اما خوب مانیا واقعا چنین قصدهایی نداشت .در گیری ذهنی مانیا مدام سر همون وابستگیه هست و میخواد این راز رو در درون خودش کشف کنه و ببینه چطور میشه از این وابستگی ها خلاص شد.

خودش صرفا از طلاقش و ازدواج مجددش بخاطر ناراحتی پسرش احساس گناه میکنه.تو اپیزود اول (یا همون اپیزود ده چون از آخر شمرده میشه)به پسرش میگه : تو میخوای منو دچار احساس گناه کنی اما من دچارش نمیشم.
اما در واقع دچار این احساس شده و به دنبال رهایی از این احساس میگرده.
پس از زن ر و س پ ی میپرسه که : دچار احساس گناه نمیشی؟
اون زن هم این جمله اش رو به باد تمسخر میگیره.

اما زن در نهایت اعتراف میکنه که عاشق کسی بوده و بعد از ترک اون مرد به این راه کشیده میشه.در واقع میخواسته خودشو از وابستگیها خلاص کنه.

در قسمتی از حرفاش از مردایی حرف میزنه که باهاش همبستر بودن اما در همون زمان با تلفن به همسرانشون میگفتن: دوستت دارم. در دید زن تمام مردها دروغگو هستن و عشق و وابستگی براشون وجود نداره.

و در نهایت خودشو با زنهای متاهل یکی میدونه و میگه : شما هم دارین بده بستون میکنین.
که این خودش جای بحث زیادی داره.اگه بخوام بازش کنم باز فکر میکنم اینجا جنجال به پا میشه.
همون بحث مهریه و نفقه که خوب تو یه تاپیک دیگه داره در موردش بحث میشه.

مامان آریا و پاپاگینا جالب بود حرفاتون


برخورد مانیا با این زن در مقایسه با برخورد اکثریت مردم جامعه متفاوت هست ، حس انزجار و تنفر و طرد کردن نیست حس کنجکاویه و با سوالاش میخواد بدونه اصلا امکان زندگی بدون وابستگی وجود داره یا نه؟

و دیدگاه اون زن در مورد یکسان بودن نوع کارش با رفتار زنان متاهل هم نظریه جالبی بود در نوع خودش!
پاپاگینا جان کاملا موفقم که قوانین مدنی مثل مهریه و... هم در ایجاد این حس داد و ستدی خیلی می تونه تاثیر بگذاره.
دالیا جان من هم بر خورد مانیا رو دوست داشتم اینکه یک شخص بتونه نگاه انسانی به دنیا داشته باشه منظورم اینه که مرزبندی از پیش تعیین شده و فرموله شده ای نداشته باشه قابل تقدیره!

دیدگاه اون زن در مورد ازدواج می تونه درست باشه به شرطی!... تو اون فرمول اون زن یک فاکتور اصلی و تعیین کننده رو جا می اندازه : عاطفه رو! عشق رو !( بین دو سر این به قول خودش بده بستون) / تنها حضوره محبته که رابطه های جنسی رو از هم متمایز می کنه/ فرقی نداره بین دو نفر عقد و ازدواج دفتری و محضری بسته شده باشه یا نه .
چیزی که اون زن روسپی تو رابطه هاش نداشت و به موازات اون نمی تونست وابستگی رو هم تجربه کنه همین فقدان علاقه و محبت بود.
که اگه محبت زن و شوهر رو هم برداری تهش همون چیزی می مونه که این زن روسپی گفت .

در مورد اپیزود بعدی هم میشه چند نوع نگاه داشت
من به همون زاویه دید کارگردان اشاره می کتم . چون باید ببینیم شخص او چه هدفی داشته از ساخت فیلم .

اول ظاهر مانیا رو طوری نشون داد که با اپیزود های دیگه کاملا متفاوت بود. بدون کوچکترین ارایش و با روسری مشکی ( تیره ). چرا؟؟
دوم حرف چادر رو پیش کشید . چرا ؟؟؟ چرا بدون چادر مانیا نتونست به امامزاده بره؟

به نظر من همین سوال ها و همین چرا هایی که کیا رستمی مطرح می کنه دلیل اصلی عدم صدور مجوز پخش فیلم بود.
چون هیچ کس در این جامعه اجازه طرح سوال هایی که به قول دوستان به جنجال بکشه رو نداره!

در همه جای دنیا مکانهایی و هویت هایی وجود دارن که بر اساس باورهای مردم اون سرزمین تقدس دارند و مفاهیمی مقدس محسوب می شن و انسان ها برای بر اوردن نیاز های مادی و معنوی خودشون از اونها استفاده می کنند . این نیازها معمولا به چند دسته تقسیم می شن : 1- نیاز به ارامش 2- نیاز به پاک شدن و بخشیده شدن یا رفع احساس گناه ( مانیا به نظرم برای مورد اول و دوم به امامزاده می رفت ) / مسیجی ها مثلا می رن تو کلیسا اعتراف به گناه می کنن ...
3- نیازهای شخصی و مادی که در مراحل پایین تر هستند .. مثلا این خانوم اون آقا رو می خواد یکی بچه می خواد یکی خونه می خواد ...

اما این خانم تو یک بن بست سه گانه ای مونده ..یک جایی بین دلش و عقلش و مبارزه با واقعیت.
خودش هم یه جایی می گه که اعتراف به این واقعیت براش سخت تر از پذیرش اونه .. از حقیقتی که به نظرم کاملا بهش اشراف داره فرار می کنه و به مفاهیمی مثل قسمت و انتظار و توسل و ... پناه می بره .
سلام

این اپیزود تو ذهنم کمرنگه .باید یه بار دیگه ببینمش تا بتونم چیزی بنویسم.



اما در مورد بحث قبلی و اون حرف بده بستون زن ر و س پ ی امیدوارم که منظورم از جنجالی نشدن اینجا واضح بوده باشه.

همونطور که در جریان هستید ما همیشه تو این تاپیک سعی کردیم حتی با وجود داشتن دیدگاههای مختلف بحث آرام و با احترام متقابل به هم داشته باشیم .
و الان هم میشه در مورد این موضوع بحث کرد.اما از اونجاییکه بحث اصلی خود فیلم ده هستش و بحث هایی از این دست ممکنه خیلی طولانی بشه و موضوع تاپیک از بحث اصلی خیلی منحرف بشه ، شاید بهتر باشه که فعلا این مسئله باز نشه.
چون ده یک فیلم 10 اپیزودیه و اگر یک مبحث از یک اپیزود بخواد یک بحث بسیار طولانی رو سبب بشه گسستگی در میان صحبتها باعث میشه بازگشتن به اپیزودهای بعدی تمرکز روی اونها رو کم کنه.

و اگر این مسئله نبود قطعا در مورد مسئله ی مذکور صحبت می کردیم و شاید در بحثهای آتی این کار رو انجام بدیم.

ممنون از همه ی دوستان خوبم.
سلام به همگی دوستان

اول بگم که نقدهای زیبای عده ای از دوستان باعث شد که من به شدت خواهان دیدن این فیلم بشم ، اول از همه اونها تشکر میکنم ، هم به این دلیل هم به دلیل شکافتن این فیلم

دوم چون هنوز از اپیزود قبلی خیلی عبور نکردیم و من این اپیزود رو خیلی دوست داشتم با اجازه همگی یه نقب کوچک میزنم به اون :
پرواز با تو باید ...
گر پر شکسته در باد ...
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز