بچه ها می ترسم برم آز خون آخه اگه منفی باشه داغون میشم
بچه ها می ترسم برم آز خون آخه اگه منفی باشه داغون میشم
بچه ها می ترسم برم آز خون آخه اگه منفی باشه داغون میشم
وایییی چه حسه قشنگه انشالله خدا به زودی قسمت ما هم بکنه
مال من که خیلی با بقیه فرق میکرد من چون آی وی اف کرده بودم خودش منو برد آزمایش و رسید دست خودش بود قرار بود 7 شب جواب بگیره بعد ساعت 5 اس دادم فراموش نکنی که برا اولین بار جواب نداد نگران شدم زنگ زدم باز جواب نداد خلاصه یک گوشی دست من یک گوشی دست مامانش هی زنگ زدیم تا یک هو صدای در حال اومد کلید انداخت به در و با دو تا شاخه گل اومد کیفش رو انداخت و منو بغل کرد کلی هم گریه کرده بود شیشه های عینکش کاملا خیس بود با صدای بلند گریه میکر و میگفت بلاخره خدا به ما هم بچه داد بعد مامانش با یک جیغ خوشحالی شروع به گریه با صدای بلند کرد و اومد بغل ما دوتا مثل احمقها سه تایی یک شکم سیر گریه کردیم اینجوری شد که من نتونستم بهش خبر بدم جواب آزمایش ما خیلی متفاوت رسید هنوزم که هنوزه هر وقت مادرشوهرم از اون روز تعریف میکنه اشکش در میاد خودم هم الان دارم مینویسم اشکم در اومد خیلی قشنگ بود خیلی هیچوقت فراموش نمیکنم
من هنوز بچه ندارم. ولی برا اینکه خبر باباشدن شوشو رو بدم برنامه ریزی کردم. یه جفت عروسک زن و شوهر خریدم (اسمشون هاجر و هوشنگه) که شوشو ندیده. یه دونه عروسک نی نی هم میخرم و یه نامه هم مینویسم و توصیه های لازمو داخلش مینویسمو میدم دست نینی همه رو میزارم داخل جعبه و چون هردوتا شاغلیم و با هم میریم از خونه بیرون وسط روز مرخصی میگیرم میام خونه و جعبه را جلوی دید میزارم و برمیگردم محل کارم.بعد چون اون زودتر از من از سر کار میاد جعبه را میبینه و کنجکاو میشه و بازش میکنه و میفهمه. به نظر خودم جالبه فقط مشکلش اینه که من نمیتونم عکس العملشو ببینم و فقط خودش سورپرایز میشه
من خودم حسابی سوپرایز شدمچه برسه به شوشو بعد پنج سال وچهار بار ای یو ای دیگهگاهی اوقات زبونم لال کفرهم میگفتم ...من چندتا دکتر بهم گفته بودم چون تنبلی تخمدان داشتم رژیم بگیرم بیست کیلویی که کم کردم خودم کلی ذوق میکردم هیکلمو میدیدم...لباسای اندامی وشیک زیادی خریدم امسال عید همش میگفتم دیگه از هیکلم لذت میبرم...تا اینکه موقع پری لک دیدم خوشحال بودم که پریام داره منظم میشه ولی دیگه اثری از لک نبود فقط سینمو دلم در میکرد هنوزم سینم درد میکنه این شد که رفتم دکتر واسهدرد,سینه واینکه امپول بده تا پری بیاد ولی در کمال ناباوری دکتر گفت باردارم منم گفتم مگه میشه بعد پنج سال نازایی و ......طبیعی اونم تو این عیدیه حاملهشده باشم دکتر گفت امسال ساله بزه برو که بارداری واسم اسید فولیک وب۶نوشت منم گفتمش دکتر سره کارم گرفتی از نداده میگی بارداری ...سره راه که داشتم میرفتم یه بیبی گرفتم شوهرم که اومد بهش گفتم این دکتره دیوونس میگه بارداری ...تسته چند ساعتی تو کیفم بود اخرش به اصرار شوهرم تستو زدم این اخریا دیگه تستو میزدم میومدم بیرون جوابشم نگاه نمیکردم ....تستو که زدم چشام داشت از کاسه در میومد دوتا خطه پر رنگ اصلا باورم نمیشد شوهرمو صدا کردم واونم دید باورمون نمیشد فقط,حدا رو شکر کردیم ودعا کردیم به هر کی که میخواد بده خیلی لحظه باحالی بود بهترین اتفاقا زمانی که ادم انتظارشو نداره میافته
سلام.بچه ها واسه منم دعا کنید یه روز برسه که بیام براتون بنویسم
چن ماه بود منتظر نی نی بودم ی روز تو خونه با شوهرم دعوای شدیدی گرفتیم دو سه روز باهم قهر موندیم شوهرم شبکار بود منم دوسه روز پریودم عقب افتاده بود از بی بی چک استفاده کردم مثبت بود از خوشحالی بال دراوردم . همون شب اس دادم برا شوهرم ک داری بابا میشی ... باورش نمیشد باعث شد ک باهم اشتی کنیم .. اون شبو هیچ وقت یادم نمیره
بچه ها ایده ماژیک خیلی جالبه یه نفر رو شکمش نوشته بود سلام بابایی من ایتجام ... یکی دیگه هم با رژ رو اینه دستشویی نوشته بود
من هرسال روز تولد شوهرمو سورپرایز میکنم تو نامزدی هم زیاد سورپرایزش کردم از اللن برنامه ریختم واسه نی نی هم بترکونم البتهاگه لایق بلشم
من دیروز فهمیدم باردارم.خیلی خوشحالم. پس فردا تولد شوهرمه میخوام بهش بگم! تازه روز پدر هم هس!
ﺗﻮﺭ ﺧﺪا ﺩﻫﺪ ﻛﻨﻴﺪ ﻣﻨﻢ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺸﻢ ﺑﻴﺎﻡ ﺑﮕﻢ ﭼﺠﻮﺭﻱ ﺷﻮﻫﺮﻣﻮ ﺳﻮﭘﺮاﻳﺰ ﻛﺮﺩﻡ.3 ﺳﺎﻝ ﻣﻨﺘﻆﺮﻡ
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
17 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
18 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز