یه ماشین خیلی ریز بود کهنه کهنه بودا ماله ده سال پیش بچش ،پسرم داشت باش بازی میکرد یهو پرتش کرد رو فرش ولی هیچیش نشد بابای بچش ب پسرم باصدای بلند گفت بیار بدش من پسرمم مظلومانه نگاه میکرد پاشد ماشینه از پسرم گرفت همیجور ک گرفت گفت ای ماشینه ده ساله سالم مونده حالا تو بزنی خرابش کنی خیلی بدم اومد ماشینه کهنه بود از این کوچیکای خیلی ریز من ماتم برده بود بعد یک ساعت بعد شوهرش گفت ناراحت نشی از دستمونا قابلشم نداره یه ماشینی ما اخلاقمون ایجوره خیلیا ب خاطر همین از ما خوششون نمیاد 😕