سه شبه نخوابیدم بخدا،خونمونمو کک گرفته بود،دیروز سم پاشی کردیم کل خونم بهم ریخته،از پشت بوم تا حیاط پایین و راه پله و بالکن و اتفاقا و اشپزخونه و هال کلا تمیز کاری میخوان اساسی،دیشبم ساعت ۳ خوابیدم،صبح ساعت ۹ بیدار شدم با داد شوهرم که پاشو صبحونه بده کلی کار انجام باید بدی،زنای مردم ساعت ۶ضبح پامیشن
بخدا دوتا بچه ی ۵سال و ۶سال دارم،خونم همیشه دسته ی گله،اما خب موقع سم پاشی بهم میریزه دیگه
دیشب برگشته میگه فردا زنگ بزن مامانم بگو بیاد اینجا،فلانی(اسم برادرشوهرم)هم گفته ها ولی بازم تو زنگ بزن بگو!!!! بعد همین زن برادرشوهرم