من بارداری اولم ۶ کیلو لاغر شدم آنفولانزا گرفتم ۹ ماه تمام زالا میتوردم نزدیک بود اما یکبارم نگفت چت بیا چیزی بپزم.اما من رفت زیمارشتان بچه ۲ سالم گذاشتم رفتم یک روز کامل بدون خواب مراقبت کردم ازش .اصلا نرو بگو من باردارم حالم خوب نیست به شوهرتم بگو مگه من داشتم میمردم مادرت حالم پرسید که حالا واسه بچه هاش بپزم.دخترش از سر کار امد بپزه یکی دیگه پول دربیاره تو حمالی کنی
توقع ندارم اونم نمیکنه😒ولی اینقدپرروتشریف داره که دلش میخوادعروس کلفتش باشه خاک توسرش همه چیزشومیده پسرکوچیکش بعدشوهرمن خرجی میده بهش بااینکه تمام ارثیه پدرشوهرموصاحب شده وبااون همه سن وسالش دست ازمال دنیانمیکشه واسه بچه های دیگش خدالعنتش کنه ازش متنفرم
عزیزم شوهر من تا وقتی خونه پدرش بوده حقوقش رو تمام و کمال میداده خانوادش واسه حرجی و اجاره خونه الان عروسشون توقع محبت و توجه ازشون داره خیلی هست بعضیا مثل من از خانواده شوهر توقع پول ندارن توقع محبت و توجه دارن توقع دارن عروسم واسشون مثل دخترشون باشه بنظر شما توقع زیادی هست?
