من و همسرم از دو نقطه جغرافیایی مختلف هستیم. من در شهر همسرم زندگی میکنم و یه دختر نزدیک به دو سال داریم. توی محل زندگیمون به جز خانواده ی همسرم با کسی درارتباط نیستیم و اونجا من هیچ دوستی ندارم. تنها دوست من یکی از جاریهام هست که واقعا دوسش دارم. بقیه واقعا معمولی هستن برام. در عوض در زادگاه خودم یه دوست خیییلی صمیمی دارم که مثل خواهر هستیم و اون یک پسر داره که نزدیک دو ماه از دختر من کوچیک تره. انقدر با هم خوب هستیم که با هم رفت و آمد داریم و خونه ی هم میمونیم و از نزدیکی زمان بچه دار شدنمونم مشخصه که چقدر با هم مچ هستیم. همسرانمونم با هم خوبن نسبتا. من الان اومدم به شهر خودم و چند وقتی هست اینجام. من و دوستم بچه ها رو بردیم فضای باز عکس گرفتیم. من به همسرم اون موقع نگفتم چون بخاطر حساسیتش به مسائل بهداشتی میدونستم مخالفت میکنه. بین عکس هایی که گرفتیم یکی دو تا عکس هست که از بچه ها تنهایی گرفتیم که نه محبت خاصی بهم میکنن نه بغلی چیزی. امروز به همسرم تو واتساپ پیام دادم و ماجرا رو گفتم. خوشحال شد و گفت خوبه. عکس های تولدم برای دخترم پیش پیش گرفتم. بعد که فایل عکس ها رو نشونش دادم. به شدت از دیدن اون دو تا عکس ناراحت شد و گفت نباید همچین عکسی می گرفتی فکر چهار سال دیگه رو نمیکنی. منم بهش گفتم باشه اون عکس هارو چاپ نمیکنم و گفت به عکاس بگو فایل ها رو هم پاک کنه گفتم باشه با اینکه واقعا ناراحت شدم اما میدونم تو این مواقع نباید باهاش مخالفت کنم چون اوضاع بدتر میشه. بعد یه دفعه بهم گفت حالم از این دوستت بهم میخوره. البته بگم کلا نسبت به دوستم حساس شده بارها مسائل کوچیکی پیش اومده . من واقعا حالم بده عذاب وجدان گرفتم. از دوستمم خجالت میکشم. در مورد آینده ی بچه ام هم فکرای بدی توی سرم اومد. تاثیر بدی ازحرفای شوهرم گرفتم. شما تجربه ی مشابهی داشتین؟ چی فکر میکنین. اگه لازم شد اسکرین شات چت هامم میزارم
اصلا داغونم من بیچارع گریه میکرد من فقط فحش میدادم
راستی خدادلم هوای دیروز را کردههوای روزهای کودکی رادلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارمآرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورددلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنمالفبای زندگی رامیخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستنددلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تانهر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تودلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدمآن را نچینمدلم میخواهد …می شود باز هم کودک شد؟؟راستی خدا!دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟
من واقعا شرایط شما و مدل فکری و شخصیتی همسرت رو نمیدونم عزیزم اما چیزی که میخوام بگم فقط بر اساس تجربیات خودم تو نوجوونیه. اگر میتونی، حتما درباره روشهای تربیتی و همه این مسائلی که مربوط به حساسیت شوهرته باهاش حرف بزن، لازمه کتاب بخونید، پیش متخصص برید، تاکهای مختلف ببینید و... . من پدرم آدم حساسی نبود سر این مسئله بهطور کلی. (با این که سر مثلا بیرون رفتنم حساس بود، یا وقتی دانشجو بودم اوایل وقتی بیرون بودم مدام بهم زنگ میزد تا بپرسه کجام و... ) بارها بهم گفت که اگر توی رابطهای هستم شفافش کنم و حواسم به خودم باشه و بدونم انتخابهای بهتر و بیشتری هم دارم. (گرچه که من سر مسئلهای هرگز نگفتم😁) اما این باعث میشد من از ارتباط نترسم، حتی وقتی همسرم که اون زمان با هم دوست بودیم بهم زنگ میزد بدون مخفیکاری باهاش صحبت کنم و استرس مضاعف نداشته باشم و حتی یادمه این روی کنکورم هم تاثیر گذاشت. نقطه مقابل من دوستم بود که با وجود موقعیتهای خوب و برخلاف خواسته خودش مجرد مونده چون یه ترس و گارد ناخودآگاهی توی ذهنش از رابطه و پسرها هست و این بهخاطر سختگیریهای پدرش بوده.
نمیخوام بگم خدایی نکرده دخترشما درآینده دچار مشکلی میشه یا همسرتون قطعا آدم سختگیری خواهد بود، ولی فقط دوست داشتم این رو بگم که دو طرف جریان رو که من دیدم شما هم ببینی. حالا صرفنظر از همه موارد خطری که ممکنه در اثر پنهانکاری پیش بیاد برای یه آدم.
Sie wollen mein Herz am rechten Fleck, doch seh" ich dann nach unten weck, dann schlägt es LINKS...LINKS...LINKS. "
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
البته اون خانمی که گفت ،شوهرش یه بچه ی هشت ساله رو بغل و بوس کرده،اینم بگم که کلا بهتره مردای غریبه زیاد بچه های بالای ۳-۴ سالو بوس نکنن،این توی روایتا هست،من زیاد مذهبی نیستم،ولی واقعا یه سری ملاحظات لازمه.ولی نه دیگه در حده شوهر اسی،واقعا متعجبم از این افکارش
گویا فقط تفکر شوهر اسی نیست بعضیام این تفکر وحشتناکو دارن پسر من و دخترای جاریم یه عالمه عکس ...
دقیقا... بعضی کامنتا رو میبینی؟ عجب؟ شوهر اسی میگن چون مرد هستش شکاک و بد دله.... شما که زن هستید چتونه😲
برای سلامتی و تعجیل ظهور آقامون...حضرت عشق.... مهدی فاطمه صلوات.....شمایی که میخونی..🤨 تویی که دعات میگیره و ما خونه خریدیم از دعای خیرت،واسه سلامتی پسرم هم دعا کن😔
البته اون خانمی که گفت ،شوهرش یه بچه ی هشت ساله رو بغل و بوس کرده،اینم بگم که کلا بهتره مردای غریبه ...
اینو باهات موافقم!شوهر اسی خیلی دیگه حساسه ولی منم با بعضی چیزا موافقم مثلا عکس لخت نگرفتن از بچه و لخت گذاشتن جلو مردم و بوس و ماچ با بچه های بالای۶سال چه دختر چه پسر از بس بیمار پدوفیلی زیاده😑
رقیه بانو که می گن منم من😊عااااااشق زندگی ام و عاشقانه ام زندگی می کنم😍عاشق خودم،آقایی جونم و خانوادم و همه آدم خوبای دنیا💜هیچی و هیچکی نمی تونه حال بد کنه چون من میدونم که خدایی دارم که دوسم داره و مواظبمه😍💜من خشبختم و برای زندگیم تلاش می کنم و از خدا می خوام شمام این طور باشین😘دوستتون دارم💜💜💜
یواش یواش به خوردش بده. مشکلات فرهنگمون رو بگو. نه که مستقیم اشاره کنی، اما یه چیزایی ...
حتما باید همین کارو بکنم. شوهر من آدم بسیار خوبیه. توی خیلی مسائل هم واقعا بروزه. اینجور نیست که بعضی از دوستان گفتن بچه زندانی میشه و.... نسبت به یه چیزهایی هم کلا زمین تا آسمون تفکراتش با من فرق داره نمیدونم واسه فرهنگ و منطقه است یا چی. کلا خانواده ی همسر من از اینایی هستن که با هیچکی ارتباط ندارن