2777
2789
دلتنگیم هر روز داره بیشتر و بیشتر میشه داداشی جونم دلم برات یه ذره شده
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خیلی خیلی ناراحت شدم، یه جوری شدم با خوندن تاپیکت از اول خوندم و جیگرم آتیش گرفت ، خیلی سخته منم نوزاد هیجده روزه ام رو پنج بهمن به خاطر سهل انگاری دکترا از دست دادم، از اون روز کارم گریه زاریه ، ولی به خاطر دخترم مجبورم کمتر ناراحت باشم چون اونم خیلی ناراحت می شه، دخترم یه روز قبل فوتش رفت کما به زور دستگاهها نفس می کشید اصلا یادم نمی ره ساعت دو بامداد بود که من و همسرم بالای سرش بودیم و اشک می ریختیم که دخترم چهار بار هر دفعه نگاش کردیم با اینکه بیهوش بود چشاش رو به هم فشار داد یه لبخندی هم زد ،انگار چیزی می خواست بهمون بگه، بعد چند ساعتم فوت کرد، منم داغون شدم با مرگ دخترم.
لطفا برای شفای دخترم دعا کنید و صلوات بفرستید،ممنونم
الهییی عزیزممم طفلک معصوم خدابهتون آرامش بده من که دلم هر روز آشوبه جلو بچه هام نمی تونم گریه کنم تا می خوام گریه کنم مانی میاد میچسبه بهم و زل میزنه توچشمام میگه مامان از دست من ناراحتی شروع می کنه به معذرت خواهی سعی می کنم جلو بچه هام گریه نکن ولی طاقت نمیارم نمیتونم کنار بیام
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
چرا فوت شد نی نیت؟ عزیز دلم چرا به دنیا اومد چرا زود رفت؟ دختر بود یا پسر؟
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
مامان مانی جون می دونم که روزهای سختی رو می گذرونی و دست خودت نیست ولی برای ارامش بچه ها و همسرت هم که شده سعی کن به زندگی برگردی اوناهم عزیزان تو هستن و نباید لحظات بودنشون رو از دست بدی یادگار برادرت نیاز به محبت شما داره و باید شاد باشید تا بتونید خوشحالش کنید من هر وقت دلم خیلییی تنگ میشه سعی می کنم به کسایی که برای پدر و برادرم عزیز بودن محبت کنم تا اونا خوشحال بشن همه کارهایی رو که حسرتش به دلم موند نتونستم براشون انجام بدم برای بازمانده هاشون انجام می دم بالاخره این سرنوشت ما بوده و نمی تونیم بگیم چرا این قسمت ما شده فقط از خدا می خوام به همه داغدارها صبر و اجر بده
شاید گذر زمان باعث بشه بتونم نبودنشونو قبول کنم وگرنه تا زنده ام افسوس می خورم و حسرت
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
اى خدا حکمتت رو شکر... مامان مانى و ماهان جون از صمیم قلبم برات آرزوى صبر کردم خدا روح پاک پدر و مادر و برادرت رو غرق آرامش و شادى کنه خوندن درد دلت دل منو زیر و رو کرد نمیدونم آخه خودت دارى چى میکشى چرا اینطور مظلومانه باید خونواده ت داغدار میشدن و عزیزانت پرپر خدا بهت صبر بده عزیزم صبر عظیم خدایا دستایه مهربونت رو سایه سر بازماندگان اون دو تا مسافر بکن اى خدا سارینا رو در پناهه خودت بگیر... عزیزم نمیتونم بگم درکت میکنم چون واقعا دلم از شنیدن غمت خون شده چه برسه به خودت ولى برات دعا میکنم که خدا بهت استقامت و انرژى عطا کنه که بتونى بر این غم و دورى غلبه کنى و جاى خالى مادر و برادرت رو براى بقیه خونواده پرکنى تنها نیستى دوست گلم مواظب سلامتى خودت و عزیزانت باش
عزیزم نمی دونی مرگ چقدر شیرین و لذت بخشه وصال با معشوق واقعی خدا عالیه می دونم تو تنهایی و غصه داری ولی جای اونا خیلی خوبه اگه تلفنتو داشتم تجربه مرگ و از زبون یکی از نزدیکانم دارم برات میفرستادم از روزی که اینو شنیدم دارم با مرگ کنار میام منم مامانم خیلی مریضه و فقط از خدا دعای شفا میکنم ولی امیدی نیست منم با همین فکر دلمو اروم میکنم
تهیمنه جان خیلی سخته ولی خیلی سخته ای که به زبون میاد کجا و خیلی سخته ای رو که با تموم وجودت لمس می کنی کجا نمی دونم چی شد دیروز بعد از یه مشغولیت کاری یه آن می خواستم با مامانم صحبت کنم وقتی به خودم اومدم و موقعیت و زمان و مکان رو درک کردم وجودم له شد نمی دونم چیکار کنم هرکاری میخوام بکنم یاد داداشم می افتم یاد مامانم می افتم لحظه ای از یادشون غافل میشم بعدش طوفان به پا میشه
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
متینا جان میدونم که مرگ شیرینه اصلا اگه هم نباشه من برای رسیدن به عزیزانم خیلی مشتاق مرگم منتها آدم که نمیدونه کی وقت مرگه و این دوریه که آدمو اذیت می کنه غم ندیدن غم نبودن
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
سلام عزیز دلم مدتی بود که میومدم تاپیکت رو میخوندم و همینطور تاپیکهاى مربوط به مرگ عزیزان رو نمیدونم چرا یه حسى منو میکشوند به تاپیکهاى مرک عزیزان انگار خدا میخواست منو اماده کنه براى این اتفاق تلخ الان بیست و پنج روزه که تنها برادرمو از دست دادم واقعا درد بزرگیه درکت میکنم خدا براى هیچ کس نخواد بدترین روزهاى عمرم رو سپرى میکنم کاش بیدار شم و این کابوس وحشتناک تموم بشه هنوز نتونستم با این درد بزرگ کنار بیام و باورش کنم همش بخودم تلقین میکنم اون نمرده اون زندس تو اطاقشه مگه میشه به این راحتى از پیشمون رفته باشه خدامیدونه تو دلم چه طوفانیه از اونروز قفسه سینم پره و دردناک قلبم تیر میکشه خیلى خیلى درد و رنج بزرگیه اما حفظ ظاهر میکنم بخاطر دخترم و همسرم و مامانو بابام البته بماند که گاهى میترکم و جیغهاى وحشتناکى میزنم و ضجه میزنم اون بنده خداها منو اروم میکنند ولى علم به اینکه عزیزم جاش خوبه و ارامش داره حالم رو بهتر میکنه بارها به خوابم اومده و بغلش کردم اولین حرفى که بهم زده اینکه من جام خوبه جاى شما خوب نیست مگه من از خدا چى میتونم براش طلب کنم فقط ارامشش و میدونم با بی قرارى و غصه خوردنهاى ما عزیزانمون رنج میکشند خیلى رو خودم کار میکنم بااین موضوع بتونم عاقلانه کنار بیام میدونم این رنج زخم بزرگیه بر قلبمون و با گذشت زمان بهتر نمیشه فقط پانسمان میشه دوست خوبم محکم باش دیدت رو عوض کن به زندگى و مرگ سعى کن بخاطر وجود بچه هات زندگى کنى اونا هم مادر شاد میخوان میدونم خیلى سخته ولى ناممکن نیست
ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده است ......... جز احوالم
آیا فشار قبر واقعیت دارد؟ خواندن این مطلب رااز دست ندهید. جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی ، در کسری از ثانیه انجام میشود . این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمیکند . یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقا لحظه جدا شدن روح از جسم میباشد . یه حس سبک شدن و معلق بودن . بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ میکند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح بازخوانی میشود . شاید گمان کنیم که این اتفاق بسیار زمان بر است . زمان در واقع قرارداد ما انسانهاست . این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد میکنیم . اما زمان در واقع فراتر این تعاریف است . با مرور زندگی ، روح اولین چیزی که نظرش به آن جلب میشود، وابستگیهای انسان در طول زندگی میباشد . برخی از این وابستگی ها در زمان حیات حتی فراموش شده بود ولی در این مرحله دوباره خودنمایی میکند .میزان و لول وابستگی دنیوی برای هرکس متغیر است . روح از بین خاطراتش وابستگی های خود را جدا میکند . این وابستگی ها هم مثبت است هم منفی . مثلا وابستگی به مال دنیا یک وابستگی منفی و وابستگی مادر به فرزندش هم نوعی دلبستگی و وابستگی مثبت محسوب میشود . ولی به هرحال وابستگی ست . این وابستگی ها کششی به سمت پایین برای روح ایجاد میکند که او را از رفتن به سمت هادی یا راهنما جهت خروج از مرحله دنیا باز میدارد . یعنی روح بعد از مرگ تحت تاثیر دو کشش قرار میگیرد . یکی نیروی وابستگی از پایین و دیگری نیروی بشارت دهنده به سمت مرحله بعد . اگر نیروی وابستگی ها غلبه داشته باشد باعث میشود روح تمایل پیدا کند که دوباره وارد جسم گردد . چون توان دل کندن از وابستگی را ندارد و دوست دارد دوباره آن را تجربه کند . به همین جهت روح به سمت جسم رفته و تلاش میکند جسم مرده را متقاعد کند که دوباره روح را بپذیرد . فشاری که به "روح" وارد میشود جهت متقاعد کردن جسم خود در واقع همان فشار قبر است . این فشار به هیچ وجه به جسم وارد نمیشود . چون جسم دچار مرگ شده و دردی را احساس نمیکند . پس فشار قبر در واقع فشار وابستگی هاست و هیچ ربطی ندارد که شخص قبر دارد یا ندارد . این فشار هیچ ربطی به شب زمینی ندارد و میتواند از لحظه مرگ شروع گردد . یکی از دلایل تلقین دادن به فرد فوت شده در واقع این است که به باور مرگ برسد و سعی در برگشت نداشته باشد . بعد از مدتی روح متقاعد میشود که تلاش او بیهوده است و فشار قبر از بین میرود . وابستگی ها باعث میشود که روح ، شاید سالها نتواند از این مرحله بگذرد . بحث روح های سرگردان و سنگین بودن قبرستانها بدلیل همین وابستگی هاست . گاهی تا سالها فرد فوت شده نمیتواند وابستگی به قبر خود و جسمی که دیگر اثری از آن نیست را رها کند . به امید اینکه بتوانیم به درک این شعر برسیم: دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ ... بگذار و بگذر ببین و دل مبند چشم بینداز و دل مباز که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت ... نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده..."صادقانه زندگی کنید" ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم. ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم...
ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده است ......... جز احوالم
واای مامازیه هلیا خدا رحمت کنه داداشتو میتونم بگم درکت می کنم ولی درد هر کسی برا خودش قابل لمسه من داغ مامانم و بابامو یه جوری تحمل می کنم ولی داداشمو اصلا نمی شه خیلی میسوزم کاش میشد ببینمش یا صداشو بشنوم
افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   مهدیهامو  |  3 ساعت پیش
توسط   دخترپاییزی8608  |  1 ساعت پیش