2777
2789
عنوان

تنبلی موقوف ( پایان دادن به حالتهای افسردگی و سستی و بیحالی در زندگی)

| مشاهده متن کامل بحث + 578629 بازدید | 5287 پست
و اما جواب سوالها:من تقریبا 3 سال اصلا شیر نمی خوردم ولی ماست و دوغ خیلی می خوردم ومی خورم و از عید1390 هفته ای 2 تا 3 لیوان هم شیر می خورم البته با اکراه چون دوست ندارم
اضافه وزن اصلا ندارم با این حال رعایت می کنم و غذاهای چرب و پر کالری نمی خورم
پیاده روی به هیچ وجه هر جا میرم با ماشین میرم و بسیار هم بد عادت شدم بدون ماشین تا سر خیابون هم نمیرم
همیشه از ضد افتاب استفاده می کنم و کرم مرطوب کننده ابرسان پوست و خیلی هم حوصله کنم هر چند ماه یکبار میرم ماساژ صورت
متاسفانه من کلیه هام سنگ سازه ونمی تونم روزه بگیرم پارسال ختم قران کردم خدا کنه امسال هم بتونم

من فوق دیپلم حسابداری هستم همسرم خیلی دوست داره ادامه تحصیل بدم ولی خودم حسشو ندارم آشپزیم بد نیست خیاطی بلد نیستم عاشق عکاسی هستم قبل از ازدواج هم ورزش کاراته میرفتم رشته واداریو کمربند مشکیمو گرفتم و دیگه ادامه ندادم الان هم خانه دارم یک دختر دارم به نام ستایش که امسال میره پیش دبستانی
سلام

من هنوز کار مفیدی نکردم. فقط بعد از مدتها یه هفته نامه سلامت خریدم. مدتها بود روزنامه نخونده بودم. خیلی دلم برای روزنامه خوانی تنگ شده بود.

یه جاش دیدم که هر هفته منوی غذایی داره. یعنی اینکه تو طول هفته ناهار و شام چی بخوریم. میخوام این منوها و بعضی دستورات اشپزیشو بچسبونم تو یه سر رسید

برای ورزش کاری نکردم یه تن زیب دارم باید برم بیارمش استفاده کنم. قطعاتش جدا شده س

من قبل از بارداری به شدت شیر خوار بودم. تو بارداری به اجبار میخوردم. الان نمیتونم بخورم حالم بد میشه ولی حتما باید لنیات بخورم.
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دوستای گلم دوباره سلام...

مرسی نیکی جونم...
پس من اول خودم رو معرفی کنم. من 29 سالمه . یه پسر 15ماهه دارم. شیطون بلا و کارمند هستم. 9 تا 5:30 ... دیگه اینکه..... همین.

خدارو شکر به افسردگی دچار نیستم اما قبلا سابقه اش رو داشتم که با دارو کنترل می شد. قبل از ازدواج.
الان اماخوبم... خدا رو شکر

در مورد سئوالات هم به ترتیب جواب میدم...
من روزی 2 تا 3 لیوان شیر می خورم. خیلی شیر دوست دارم یه روزایی هم یک لیتر کامل می خورم. ماست هم به طور متوسط روزی یک کاسه/
من امسال اضافه وزن داشتم و 63 کیلو بودم. الان نرمالم اما دلم می خواد لاغر تر باشم . اینه که از اول امسال طی یک رژیم نه چندان سبک در حال وزن کم کردنم فعلا 58 هستم می خوام برم تا 52... البته تا آخر سال . نه فوری/
برنامه ام هم برای پوست اینه.
ضد آفتاب و اسکراپ لایه بردار سبک روزانه / هفته ای دو مرتبه ماسک . دو شنبه ها و جمعه ها./ (البته دلم می خواد که یه دکتر پوست برم واسه روشن کردن پوست. چون دلم می خواد یه دوره یه پیلینگ سبک بکنم دو سه تا لک کمرنگی که دارم از بین بره.اما وقت نداشتم که برم )
واسه ماه رمضان هم امسال بعد از 2 سال مرخصی از روزه (بارداری و شیردهی) یه روزه اولی به حساب میام... البته برنامه دارم که از این یک ماه واسه ارتقاء‌معنوی ( مثل نیکی جون ) و البته تاثیر مثبت در رژیم استفاده کنم. اگر معکوس نشه . چون همیشه ماه رمضون من چاق می شم!!!هههههه!

دیگه هم اینکه ... هیچی دیگه بیان بگین تامنم حرفم بیاد! نه که خیلی کم حرف زدم.



من در این تاریکی پی یک بره روشن هستم که بیاید علف تنهایی ام را بچرد.....
کسی نمیدونه واسه روزهای اخر نزدیک به زایمان چه کارهای بکنیم؟؟ تا از حجم کارهامون زمانی که نی نی اومده کم بشه. مثلا چی اماده کنیم. وای من چقدر بی تجربه ام. همش فکر میکنم باید یه کاری بکنم . یخچالو فقط پر کردم. دیگه چه کاری ؟؟؟
***زندگی کن و بخند***فقط به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنند***
وای آمی جوون چقدر هیجان داره مخصوصا بچه اول
آمی جون خونه خودت می مونی یا می ری خونه مامانت؟
وسایل آقا بهزاد را آماده کرده ای؟
چند دست لباس راحت برای خودت آماده کن لباسهایی که برایت شیردهی آسان باشه.
روزهای اول مرتب باید لباس عوض کنی. بخاطر تعریق زیاد و شیردهی.
یک شیشه عرق رازیانه هم توی خونه داشته باش برای شیردهی خیلی خوبه همچنین دلستر.
مدارک پزشکی ات را آماده و در دسترس داشته باش
سعی کن روزهای آخر همش استراحت کنی. حسابی خستگی در کنید معمولا چند شب اول حسابی باید شب زنده داری کنید.
راستی سزارین هستی یا طبیعی؟
سلام آمی

حتما هر روز یه لیوان عرق کاسنی بخور تا روز زایمان
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔
نیکی جون و شیوای عزیزم ممنونم از راهنماییتون.
بیشتر از هیجان یه کم ترس دارم. همش لحظه ای رو تصور میکنم که تو بیمارستان شوهرم نست. یا لحظه ای که باید از همراهانم خداحافظی کنم و برم لباس بیمارستان بپوشم. احساس وحشتناکیه
زایمان طبیعی ان شاءالله.
خونه خودم طبقه پایین مامانم ایناست. از این لحاظ خوبه تنها نیستم. ولی مامانم خودش کاری نمیتونه بکنه و نیاز به نگهداری داره. چه برسه به رسیدگی به من. راستش شوهرم هم اون موقع نیست. یعنی مجبوره نباشه. اخه میره سربازی!!!!!! البته چون از اعضای هیئت علمیه سربازی شون فقط یه ماهه. ولی خوب از بد حادثه همون موقع زایمان من نیست.!!
اره وسایلشو هنوز خیلی سنگین نشده بودم اماده کردم. لباس برا خودم ولی نه. اخه همون روزهایی که میخواستم برم لباس خریدن. نی نی اومد پایین و دیگه نمیتونم برم بیرون.
عرق رازیانه و کاسنی رو حتما تهیه میکنم. ممنونم دوست جونا . راهنماییهاتون مفید بود. مرسی
***زندگی کن و بخند***فقط به خاطر آنهایی که با لبخندت زندگی میکنند***
سلام دوستا جون امیدوارم حال همتون خوب باشه من هنوز پیام هاتون رو نخوندم

از خودم اینو بگم که 4 روز مسافرت بودیم پریشب اومدم خونه زندگی جهنم بود دیروز شوشو کمک کرد جمع و جورش کردیم

مسافرت زیاد حال نداد نمیدونم چرا

روز اول که پسرم خورد زمین دهانش خون اومد مامانم کلی گریه زاری کرد برای نی نی

بعدش هم خبر رسید که سنگ کلیه بابام عود کرده دو روز که اونجا بودیم همش نگران بابام بودیم تا رسیدیم خونه همش دلشوره داشتیم

وقتی هم برگشتم با شوهرم دعوام شد سر کاراش

خلاصه دیروز که از بدترین روزهای من بود از سردرد و افسردگی داشتم خفه میشدم

همیشه همینطوره هروقت میخوام زندگیم رو تغییر بدم هزار تا ماجرا پیش میاد
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
باید برای ماه رمضون برنامه ریزی کنم باید یه کم سبزیجات و اینطور چیزا بزارم تو فریزر تا راحت باشم
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
تنها خبر خوش این روزها این بود که بالاخره دندون پسملی نازم نیش زد الهی فداش بشم

امروز دارم براش آش دندونی میپزم اگر خدا بخواد
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
از دست مامانم خیلی ناراحتم خیلی به من گیر میده همش به شوهرم گیر میده همش به من میگه شوهرت چرا اینجوری کرد چرا اونطوری کرد

اگر هزارتا کار خوب بکنه اصلا نمیبینه اگر یه کاری کنه که مامانم خوشش نیاد منو بیچاره میکنه

هروقت با مامانم حرف میزنم با شوهرم دعوام میشه خسته شدم دیگه
*****ذهنم آشفته، خواب هایم پریشان، خنده هایم فتوشاپی ، درد و دل هایم با دیوار فیس بوک و وبلاگ ! میزان همدردی ها هم با نظر !!! و تکرار پشت تکرار... *******
وای آمی جوون
زایمان طبیعی!!! انشاا... که به سلامتی فارغ میشی مواقع زایمان منو و بچه هایم را هم دعا کن. یعنی برای همه مامانا و بچه ها دعا کن.
چه روزهایی قشنگی را پیش رو داری.
اینقدر استرس نداشته باش. وحشتناک!!!! کجای زایمان وحشتناکه....
من که چیز وحشتناکی ندیدم البته من سزارینی بودم.
الان که فیلم زایمان اولم را نگاه می کنم می بینم چقدر سرحال و شاداب بودم. من پسرم را بیست و دوم اسفند هشتاد به دنیا آوردم. شب قبلش چهارشنبه سوری بود. وای که چقدر تنم می لرزید از سروصدای انفجارها...
شب آخر تا صبح نخوابیدم همه چیز آماده بود. صبح ساعت پنج و نیم بلند شدم موهایم را سشوار کشیدم و یک آرایش کامل هم کردم. از زیر قرآن رد شدم و با همسرم رفتیم بیمارستان.
ساعت هشت و نیم صبح هم پسرم به دنیا آمد. زایمان هم سختی های خودش را داره چه طبیعی با دردهایش، چه سزارین با دردها و بخیه های بعدش.
ولی به نظر من طبیعی بهتره. حداقل وقتی نی نی به دنیا می یادش حال و روزت بد نیست. ولی خب سزارین بخاطر بخیه ها و بیهوشی تا مدتها آدم زیاد سرحال نیست.
اینکه مامانت پیشت هست خیلی خوبه، ولی خب اگه مامانت نتونه ازت پرستاری بکنه پس کی اینکار را می کنی؟ راستی خواهر داری یا مثل من بی خواهری.؟
ای بابا آقای همسر هم نیست بد نبود اگه یک سری به سازمان نظام وظیفه می زدی، شاید کارساز می شد و می تونستی سربازی آقای همسر را عقب بیاندازی
شوخی بودش ها.... یکوقت بلند نشی بری ها ....
ولی جدا می گویم اصلا نگران نباش. مطمئن هستم همه چیز به خوبی پیش می ره. راستی برای بستری و یا احیانا سزارین باید اجازه همسرت باشه فکر این را کرده ای؟؟
سمیه عزیز رسیدن به خیر

قرار نشد که بری سفر خسته تر از قبل برگردی ها ؟ سفر برای تمدد اعصاب و استراحت هستش.

سمیه جان همه ما مشکلات زیادی در زندگی ما ن داریم چه شوهر، چه خانواده شوهر و حتی خانواده خودمان.

چاره ای نیست باید صبور بود و با آرامش مسائل را حلاجی کرد.

من فکر می کنم خیلی خسته شده ای مخصوصا با بچه کوچک مسافرت یکم سخت هستش.

سعی کن از مسائل حاشیه ای دور باشی.

من هر وقت که مشکل خانوادگی ایجاد میشه سعی می کنم کمتر در موردش فکر کنم یا حرف بزنم. باور کن حتی بعضی مواقع اگر کسی تلفن بزنه که حدس بزنم می خوادش راجع به اون مشکل صحبت بکنه اصلا جواب تلفن را نمی دهم.
به مادرم هم گفته ام که سعی کنه مسائلی که باعث مشوش شدن روحم میشه را اصلا برایم نگه. همین کار را هم من متقابلا انجام می دهم یعنی مسائلی که باعث ناراحتی مادرم میشه را حدالامکان برایش نمی گویم.
بیشتر مواقع مکالمات تلفنی ما فقط در حد سلام و احوالپرسی هست.
مادر من هم زیاد از کارهای شوهرم راضی نیست. ولی چه می شود کرد؟
سعی می کنم زیاد مادرم در مورد شوهرم و کارهایی که انجام می ده صحبت نکنم.
بین شوهرم و خانواده ام احترام متقابلی هست. با وجودی که شوهرم الان ده سال و اندی هست که با ما وصلت کرده ولی هنوز رودربایستی زیادی با هم دارند. مادر و پدرم خیلی به شوهرم احترام می گذارند و شوهرم هم همین طورهست.
اگر هم اختلافی بین من و شوهرم باشه من معمولا نمی گذارم خانواده خودم یا همسرم متوجه شوند. برای همین هم همسرم خیلی مواظبه که مسائل داخلی زندگی مان به گوش کسی نرسه. بارها شده که با شدیدا با هم اختلاف داشتیم و حتی قهر هم بودیم ولی وقتی به منزل پدرم می رویم خیلی عادی برخورد می کنیم.
سعی کن همیشه جلوی مادرت احترام شوهرت را داشته باشی و همینطور جلوی شوهرت احترام مادر و پدرت را.
این گونه اختلافات همیشه در هر خانواده ای هست نگران نباش.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز